در آینه قرآن و عترت

نکات و ظرائف معرفتی ، که گاه به ذهن حقیر می رسد

در آینه قرآن و عترت

نکات و ظرائف معرفتی ، که گاه به ذهن حقیر می رسد

زندگی درخشان هدایتگران راه نجات ؛ انبیاء و اولیاء الهی !
سعی میکنم خوشه ای از خرمن گهربار برچیده در معرض نمایش علاقمندان به زندگی پاک و سالم قرار دهم .
تا سبک زندگی ما همچون ستارگان درخشان آسمان انسانیت و بندگی الهی گردد.
به لطف و عنایت الهی

پیوندهای روزانه
پیوندها

علت سکوت و اغماض پیامبر خدا صلی الله علیه و آله از نگارندگان صحیفه ملعونه!!!


صحیفه ملعونه سؤال بزرگى براى ما دارد، و آن اینکه با اطلاع دادن خداوند به پیامبرش و علم آن حضرت به انعقاد چنین قراردادى بر ضد اسلام، چرا حضرت افشاگرى نکرد و چرا مانع از کارشان نشد و چرا آنان را به قتل نرساند؟

این سؤال درباره سقیفه نیز مطرح است که چرا امیرالمؤمنین علیه السلام با اینکه با دست ید اللهى مى‏توانست همه مهاجمین به خانه‏اش را به قتل برساند و با همان قدرت بر اریکه خلافت تکیه دهد، ولى چنین اقدامى نکرد و صبر و تحمل را پیشه کرد؟ این سؤال درباره بسیارى از اقدامات انبیاء و ائمه علیهم السلام مطرح است که کار آنان به ظاهر سؤال برانگیز است، ولى در باطن امر مستقیم الهى بر همان است.

پیامبر صلَّى اللَّه علیه و آله پاسخ چنین سؤالى را به تأخیر نینداخته و درباره صحیفه ملعونه به صراحت فرموده است:

انَّ اللَّهَ تَعالى‏ یُمَتِّعُهُمْ لِیَبْتَلیهِمْ وَ یَبْتَلى مَنْ یَأْتى بَعْدَهُمْ، تَفْرِقَةً بَیْنَ الْخَبیثِ وَ الطَّیِّبِ، وَ لَوْ لا انَّهُ سُبْحانَهُ امَرَنى بِالْاعْراضِ عَنْهُمْ لِلْامْرِ الَّذى هُوَ بالِغُهُ لَقَدَّمْتُهُمْ فَضَرَبْتُ اعْناقَهُمْ.

از کتاب  غدیر در قرآن، قرآن در غدیر، ج‏2، ص: 413 تا 429

سوره بقره: آیه 79

فَوَیْلٌ لِلَّذِینَ یَکْتُبُونَ الْکِتابَ بِأَیْدِیهِمْ ثُمَّ یَقُولُونَ هذا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ لِیَشْتَرُوا بِهِ ثَمَناً قَلِیلًا فَوَیْلٌ لَهُمْ مِمَّا کَتَبَتْ أَیْدِیهِمْ وَ وَیْلٌ لَهُمْ مِمَّا یَکْسِبُونَ.

واى بر کسانى که کتاب را به دست خود مى‏نویسند، سپس مى‏گویند این از طرف خداست تا در مقابل آن پول کمى بگیرند. واى بر آنان از آنچه دستانشان مى‏نویسد و واى بر آنان از آنچه کسب مى‏کنند.

سوره نساء: آیه 108

یَسْتَخْفُونَ مِنَ النَّاسِ وَ لا یَسْتَخْفُونَ مِنَ اللَّهِ وَ هُوَ مَعَهُمْ إِذْ یُبَیِّتُونَ ما لا یَرْضى‏ مِنَ الْقَوْلِ وَ کانَ اللَّهُ بِما یَعْمَلُونَ مُحِیطاً.

از مردم مى‏ترسند ولى از خدا نمى‏ترسند، و خدا همراه آنان است هنگامى که شبانه توطئه مى‏کنند گفتارى را که خدا بدان راضى نیست و خداوند به آنچه انجام مى‏دهند احاطه دارد.

موقعیت تاریخى اول‏

مراسم سه روزه غدیر پایان یافته و کاروان غدیر باقیمانده پنج روزه راه تا مدینه را هم طى کرده است. ماجراى قتل پیامبر صلَّى اللَّه علیه و آله در بین راه نیز با شکست رو به رو شده ولى منافقین هرگز از پاى ننشسته‏اند، بلکه در مدینه به فکر محکم کردن پایه‏هایى هستند که پس از اعمال حج با صحیفه ملعونه اول اساس آن را چیدند. اکنون ماه محرم آغاز شده و رؤساى منافقین جلسات سرى تشکیل مى‏دهند و جزئیات تازه‏اى به پیمان نامه اول اضافه مى‏کنند.

از روزى که پنج نفر در عقبه هرشى به چهارده نفر رسید، منافقینِ رؤساى قبایل و صاحب نفوذان مردم را با راه‏هاى مختلف به پیمان خود دعوت کردند. معاذ بن جبل درباره انصار و بقیه چهار نفر اصحاب صحیفه در مورد قریش دست به کار شدند،

و توانستند یک گروه 34 نفرى از زبده‏ترین دشمنان پیامبر صلَّى اللَّه علیه و آله را- که تخصص لازم در حیله‏گرى و خباثت و بى‏پروایى داشتند- گرد هم آورند، که هر یک از این افراد جمع بزرگى از مردم را تحت فرمان خود داشتند.

احساس آنان این بود که یک روز و حتى یک ساعت تأخیر در این باره جایز نیست، و اگر قبل از رحلت پیامبر صلَّى اللَّه علیه و آله همه جوانب مسئله را آماده نکرده باشند، مجرد امضاى یک صحیفه چند سطرى در مکه کارى پیش نخواهد برد. این بود که حتى اساسنامه کار خود را براى روزهایى که امور را در دست خواهند گرفت تهیه کردند. این پیمان نامه که در خانه اولى به امضاى همان 34 نفر رسید و به دست ابوعبیده جراح سپرده شد «صحیفه دوم» نام گرفته و در چندین صفحه است که قبلًا متن آن را آوردیم. «1» (1) به ج 2 ص 126- 129 از کتاب حاضر و نیز بحار الانوار: ج 28 ص 103- 104 مراجعه شود.

صبح فرداى امضاى صحیفه دوم، پیامبر صلَّى اللَّه علیه و آله پس از نماز رو به ابوعبیده کرد و سخن را از جایى آغاز کرد که مردم بى‏خبر از همه جا اجمالًا متوجه قضایاى پنهانى شدند؛ ولى حضرت مأمور بود در کلام خود تصریح به نام آنان نکند ولى علت این اجمال و کتمان را بیان فرمود. در این باره به دو آیه از قرآن استشهاد فرمود که هر دو آیه را عیناً به صورت تضمین در کلام خود آورد. آن گروه با شنیدن سخنان حضرت در آن مجلس و احتمال اینکه کم کم نوبت به نام بردن آنان برسد چنان بر خود لرزیدند که همه اهل مجلس متوجه شدند منظور از آن خطاب‏ها و اشاره‏هاى قرآنى کیانند!!

موقعیت قرآنى‏

از نظر موقعیت قرآنى، آیه سوره بقره دقیقاً درباره منافقین است و از آیه 75 آغاز مى‏شود که خداوند مى‏فرماید: «آیا طمع دارید که آنان واقعاً به شما ایمان آوردند در

حالى که عده‏اى از آنان سخنان خدا را مى‏شنیدند، و پس از فهمیدن آن را تحریف مى‏کردند با آنکه علم و اطلاع داشتند». سپس چهره منافقانه آنان را توصیف مى‏کند که وقتى با مؤمنان ملاقات مى‏کنند مى‏گویند ایمان آورده‏ایم و هر گاه در بین خود خلوت مى‏کنند به یکدیگر مى‏گویند: «چرا مطالبى را که خدا براى شما روشن کرده نزد مؤمنین بازگو مى‏کنید تا در پیشگاه خدا بر ضد شما استدلال کنند»؟ تا آنجا که نوشتن عده‏اى از آنان را مطرح مى‏کند که نوشته خود را دستور العمل الهى مى‏دانند و خداوند بر آنان واى و ویل مى‏فرستد. در آیات بعد سهل انگارى آنان نسبت به آتش جهنم را مطرح مى‏کند؛ و سپس از آنان به عنوان کسانى که گناهشان آنان را از هر سو فرا گرفته نام مى‏برد که در جهنم دائمى خواهند بود.

آیه سوره نساء درباره کسانى است که خداوند آنان را با عنوان «خیانت کاران به خود» مطرح مى‏کند و با تعجب از اینکه کار خود را از مردم مخفى مى‏کنند ولى از خدا پنهان نمى‏کنند، مجلس شبانه آنان بر ضد خدا را یادآور مى‏شود و جمله «إِذْ یُبَیِّتُونَ ما لا یَرْضى‏ مِنَ الْقَوْلِ» را به میان آورد.

موقعیت تاریخى دوم‏

جزئیات آن روز صبح که پیامبر صلَّى اللَّه علیه و آله آن آیات را براى مردم خواند و آنان را متوجه توطئه‏اى عظیم و آینده‏اى نگران کننده نمود، از لسان حذیفه که به دقت پیگیر ماجراها بوده چنین نقل شده است:

آن گروه در منزل ابوبکر جمع شدند و درباره آینده خلافت به همفکرى پرداختند تا آنکه بر اصولى متفق شدند. سپس به سعید بن عاص اموى دستور دادند تا نوشته‏اى بنویسد و او آن صحیفه را به اتفاق آراى آنان نوشت. آنگاه صحیفه را به ابوعبیده جراح سپردند و او آن را به کسى سپرد تا به مکه ببرد. (و در کعبه پنهان کند). آنگاه از خانه ابوبکر بازگشتند.

فردا صبح که پیامبر صلَّى اللَّه علیه و آله نماز صبح را خواند همچنان در مصلاى خود نشست و به ذکر خود ادامه داد تا آفتاب طلوع کرد. آنگاه رو به ابوعبیده کرد و فرمود: «به به! چه کسى مثل توست، در حالى که امین این امت شده‏اى»!!! سپس حضرت این آیه را تلاوت فرمود: «فَوَیْلٌ لِلَّذِینَ یَکْتُبُونَ الْکِتابَ بِأَیْدِیهِمْ ...»: «واى بر کسانى که نوشته را به دست خود مى‏نویسند و سپس مى‏گویند: این از جانب خداست، تا آن را به قیمت ارزانى بفروشند. واى بر آنان از آنچه دستانشان نوشته و واى بر آنان از آنچه کسب مى‏کنند».

سپس پیامبر صلَّى اللَّه علیه و آله فرمود: «گروهى از این امت شباهت پیدا کرده‏اند به آنچه در کلام خداست که «یَسْتَخْفُونَ مِنَ النَّاسِ وَ لا یَسْتَخْفُونَ مِنَ اللَّهِ ...»: «از مردم مخفى مى‏کنند ولى از خدا مخفى نمى‏کنند، و خدا با آنان است آنگاه که شبانه دور هم بر سر کلامى که خدا راضى نیست جمع مى‏شوند، و خداوند به آنچه انجام مى‏دهند احاطه دارد».

سپس فرمود: همین امروز گروهى در امت من صبح کرده‏اند که به اهل این آیه شباهت دارند، در صحیفه‏اى که بر ضد ما در جاهلیت نوشتند و در کعبه آویختند! خداوند تعالى آنان را از زندگى آسوده برخوردار مى‏کند تا امتحانشان کند، و کسانى را که بعد از آنان مى‏آیند نیز امتحان کند تا جدا کردن خبیث و طیب انجام گیرد. اگر نبود که خداوند به من دستور داده که از معرفى آنان اعراض کنم- به خاطر مسئله‏اى که مى‏خواهد به انجام رساند- آنان را پیش مى‏آوردم و گردنشان را مى‏زدم!

به خدا قسم وقتى پیامبر صلَّى اللَّه علیه و آله این سخنان را فرمود آن گروه را دیدیم که چنان لرزه بر اندامشان افتاده بود که حواس خود را از دست داده بودند، و بر احدى از آنان که آن روز در مجلس حاضر بودند مخفى نماند که حضرت با آن کلام آنان را قصد کرده بود و آن نمونه‏هایى که از قرآن تلاوت فرمود به خاطر آنان مطرح کرده بود. «1»(1) بحار الانوار: ج 28 ص 102- 105. کشف الیقین: ص 137. ارشاد القلوب: ج 2 ص 112- 135.

در روایت دیگرى امام باقر علیه السلام پایه گذاران این مجلس مخفى را که سر از سقیفه در آورد صریحاً معرفى مى‏کند، و درباره کلام خداوند تبارک و تعالى: «إِذْ یُبَیِّتُونَ ما لا یَرْضى‏ مِنَ الْقَوْلِ»: «آنگاه که شبانه درباره کلامى که خدا به آن راضى نبود جمع شدند»، فرمود: یعنى ابوبکر و عمر و معاذ بن جبل و ابوعبیده جراح. «1»(1) بحار الانوار: ج 30 ص 216 ح 80، ص 271 ح 141. تفسیر العیاشى: ج 1 ص 275. المحتضر: ص 57. کافى: ج 8 ص 334 ح 525.

تحلیل اعتقادى‏

آنچه به عنوان تفسیر از این تطبیق آیات بر صحیفه ملعونه قابل استفاده است، هفت نکته است که با ذکر فرازِ مربوطه از آیات به تبیین آن مى‏پردازیم:

اول: نسبت دادن صحیفه به خدا!

 «یَکْتُبُونَ الْکِتابَ بِأَیْدِیهِمْ ثُمَّ یَقُولُونَ هذا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ».

آنچه را که با دست نوشته‏اند براى آنکه هنگام عرضه به مردم ارزش پیدا کند و مردم بدان اعتماد کنند عنوان خدایى به آن مى‏دهند و مى‏گویند از طرف خداست. این مسئله‏اى است که با ظرافت و حیله‏گرى تمام در آغاز صحیفه دوم پشتوانه محتواى آن قرار داده شده است. کسانى که مى‏خواهند خلافت على علیه السلام را غصب کنند، نه تنها از خجالت سر به زیر نیفکنده‏اند بلکه با کمال جسارت آن را جزئى از اسلام معرفى کرده‏اند، و براى برقرارى ارتباط بین غصب و اسلام (!) عنوان «اصحاب محمد صلَّى اللَّه علیه و آله» را به کار گرفته‏اند. عین عبارت در آغاز صحیفه چنین است:

هذا مَا اتَّفَقَ عَلَیْهِ الْمَلَأُ مِنْ اصْحابِ مُحَمَّدٍ رَسُولِ اللَّهِ مِنَ الْمُهاجِرینَ وَ الْانْصارِ الَّذینَ مَدَحَهُمُ اللَّهُ فى کِتابِهِ عَلى‏ لِسانِ نَبِیِّهِ، وَ اتَّفَقُوا جَمیعاً بَعْدَ انْ اجْهَدُوا رَأْیَهُمْ وَ تَشاوَرُوا فى امْرِهِمْ وَ کَتَبُوا هذِهِ الصَّحیفَةَ نَظَراً مِنْهُمْ الَى الْاسْلامِ وَ اهْلِهِ عَلى‏ غابِرِ الْایّامِ وَ باقِى الدُّهُورِ لِیَقْتَدِىَ بِهِمْ مَنْ یَأْتى مِنَ الْمُسْلِمینَ مِنْ بَعْدِهِمْ. «1» (1) بحار الانوار: ج 28 ص 103. در ج 2 ص 126- 129 از کتاب حاضر متن کامل این صحیفه آمده است.

 

این نوشته‏اى است که گروه مهمى از اصحاب محمد رسول اللَّه از مهاجرین و انصار بر آن متفق شده‏اند، همان مهاجر و انصارى که خداوند در قرآنش و بر لسان پیامبرش آنان را ستوده است. آنان بعد از آنکه آخرین تلاش را در رأى خود به کار گرفتند و در مسئله خود به مشورت پرداختند، و این صحیفه را با در نظر داشتن صلاح اسلام و اهل آن در ایام گذشته و باقیمانده روزگار نوشتند، تا کسانى از مسلمانان که بعد از آنان مى‏آیند به آنان اقتدا کنند.

مى‏بینیم که با سوء استفاده از کلمه «اتَّفَقَ» و «اصْحاب» و «مَدَحَهُمُ اللَّه» و «اجْهَدُوا رَأْیَهُمْ» و «نَظَراً مِنْهُمْ الَى الْاسْلامِ» و «لِیَقْتَدِىَ» جلوه‏هاى مثبتى به کار خود داده‏اند، تا نسل‏هاى آینده آنان را دلسوزان خود بپندارند.

دوم: جنایتى عظیم به خاطر دنیا

 «لِیَشْتَرُوا بِهِ ثَمَناً قَلِیلًا».

ارزش صحیفه براى نویسندگان آن رسیدن به ریاست و طمع‏هاى زود گذر دنیا بود؛ که براى ابوبکر دو سال و چند ماه و براى عمر دوازده سال و اندى بود، و سه نفر دیگر با حسرتِ آن چشم از جهان فرو بستند و قبل از آنکه طعم آن را بچشند معاذ و ابوعبیده طاعون گرفتند و در زمان عمر مردند و سالم در جنگ یمامه فداى سقیفه شد.

براى این دوران کوتاه، که حتى به احتمال خودشان هم با سنى که هنگام نوشتن صحیفه داشتند حد اکثر ده سال بیشتر از این نمى‏توانست باشد، حاضر شدند دین و دنیا و آخرت نسل خود و همه نسل‏هاى آینده را تا روز قیامت تباه کنند. آیا این ثَمَن و قیمت در برابر آن جنایت هولناک واقعاً بَخْس و ناچیز نیست؟ این ارزشى بود که براى آنان داشت، ولى اهل بیت پیامبر صلَّى اللَّه علیه و آله و امت اسلام تاوان عظیمى براى آن جنایت پرداختند.

این قیمت گران با بى‏نهایت گِره خورده و با بزرگىِ جرم قابل سنجش است، که از خانه حضرت زهرا علیها السلام و دربِ شکسته و دیوارِ سوخته آن آغاز مى‏شود. اگر آن سوزاندن قابل جبران بود ائمه علیهم السلام هیزم آن را نزد خود نگاه نمى‏داشتند چنان که امام صادق علیه السلام مى‏فرماید: «ثُمَّ یُحْرِقُهُما بِالْحَطَبِ الَّذى جَمَعاهُ لِیُحْرِقا بِهِ عَلِیّاً وَ فاطِمَةَ وَ الْحَسَنَ وَ الْحُسَیْنَ علیهم السلام، وَ ذلِکَ الْحَطَبُ عِنْدَنا نَتَوارَثُهُ» «1»:(1) دلائل الامامة: ص 242. «سپس آن دو نفر را با هیزمى که براى سوزاندن على و فاطمه و حسنین جمع کردند، مى‏سوزاند و آن هیزم نزد ماست و براى یکدیگر به ارث مى‏گذاریم».

اگر لباس‏هاى غارت رفته خیمه‏هاى کربلا قیمت دنیایى داشت امام سجاد علیه السلام به یزید نمى‏فرمود: «ما از اموال تو نمى‏خواهیم، بلکه آنچه غارت شده را از تو خواستم زیرا در آنها بافته‏هاى حضرت زهرا علیها السلام و مقنعه و گردنبند و پیراهن آن حضرت بود»؛ «2»(2) بحار الانوار: ج 45 ص 144. و اگر فدک باز گرداندنى بود نمى‏فرمود: «حقوق ما را از کسانى که به ما ظلم کردند، جز خدا نمى‏تواند بگیرد»، و یا نمى‏فرمود: «ما اهل بیتى هستیم که باز پس نمى‏گیریم چیزى را که به ظلم از ما گرفته شده باشد». «3»(3) بحار الانوار: ج 29 ص 395- 396.

سوم: واى بر صحیفه از کربلا!

 «فَوَیْلٌ لَهُمْ مِمَّا کَتَبَتْ أَیْدِیهِمْ وَ وَیْلٌ لَهُمْ مِمَّا یَکْسِبُونَ».

صحیفه ملعونه نادرترین مورد از اقدامات مخفیانه‏اى است که سر از عظیم‏ترین جنایات بر آورد که بشریت را به خاک مصیبت نشاند و صداى «واى حسین» آن به آسمان‏ها رسید، چنانکه امام صادق علیه السلام فرمود: «اذا کُتِبَ الْکِتابُ قُتِلَ الْحُسَیْنُ علیه السلام»: «آنگاه که صحیفه نوشته شد حسین علیه السلام کشته شد». «1» (1) بحار الانوار: ج 24 ص 365، ج 28 ص 123.

در محرم سال یازدهم هجرى- اندکى پس از غدیر- در خانه ابوبکر در مدینه صحیفه دوم که اساس نامه سقیفه بود تنظیم شد و دقیقاً پنجاه سال بعد از آن در محرم سال 61 هجرى سید الشهداء علیه السلام به شهادت رسید. آیا جا دارد به چنین نوشته‏اى گفته شود: اى واى بر شما از آنچه نوشته‏اید، واى ننگ بر شما از چنین دستخطى! و آیا نباید به این گروه گفت: اى واى بر شما از آنچه عاقبت کارتان بدان انجامید و اف بر شما از آنچه کسب کردید!

چهارم: صحیفه مخفى از غیر خدا!

 «یَسْتَخْفُونَ مِنَ النَّاسِ وَ لا یَسْتَخْفُونَ مِنَ اللَّهِ».

بى اعتمادى منافقین به یکدیگر در حدى است که کارشان را به تناقض در گفتار و عمل و دو رنگى حتى در بین خود منجر مى‏کند، و برخوردهایى از خود نشان مى‏دهند که قابل استهزا و خنده‏آور است. آیا این مسخره‏آور نیست که از مردم حساب ببرند و کار خود را از آنان مخفى کنند، ولى از خدا مخفى نکنند؟

گمان نشود که هیچ کارى قابل مخفى کردن از خدا نیست، پس آنان چگونه مخفى مى‏کردند؟ اگر چنین است چرا درون کعبه گرد آمده‏اند؟! آیا آمده‏اند خدا را شاهد

بگیرند؟! آیا جمع شده‏اند تا خدا ضامن اجرایى کارشان باشد؟! آیا در خانه خدا پیمان مى‏بندند که اگر کسى تخلف کرد صاحب خانه او را کمر شکن کند؟!

همه اینها یک علت بیشتر ندارد و آن بى اعتمادى شدید جوّ نفاق حتى نسبت به یکدیگر است؛ و آنگاه که نوبت به محکم کارى مى‏رسد براى الزام یکدیگر مجبور از به کار گرفتن چیزهایى هستند که قابل اعتماد باشد. دقیقاً مانند بسیارى از ظالمین و غارتگران دنیا که وقتى بخواهند امانتى را نزد کسى قرار دهند بهترین و پاک‏ترین افراد جامعه را انتخاب مى‏کنند، در حالى که اگر روزى صلاحشان اقتضا کند ممکن است به همان اشخاص نیز ظلم روا دارند.

اکنون جا دارد همه اهل عالم از هر دین و آیینى بر اصحاب صحیفه بخندند و آنان را مسخره کنند، که در خانه خدا بر ضد صاحب خانه پیمان بستند و در خانه او پیمان نامه نوشتند و در حضور او آن را امضا کردند (وَ هُوَ مَعَهُمْ) و اصل پیمان نامه را هم به او سپردند که خدا امین و شاهدشان باشد. صحیفه دوم را هم که در مدینه نوشتند فوراً براى صاحب خانه فرستادند و نزد او زیر خاک کعبه‏اش به ودیعت سپردند!!

اى صاحبِ خانه! تو را به صبر و حلمى که نسبت به آنان روا داشته‏اى سوگند مى‏دهیم، که در روز قیامت آن چهره‏ها را در پیشگاه خلایقت رسواسازى و اسرار ناگفته‏شان را بازگویى.

پنجم: صحیفه ملعونه نمونه‏اى از کار امت‏هاى گذشته‏

 «إِذْ یُبَیِّتُونَ ما لا یَرْضى‏ مِنَ الْقَوْلِ».

آغاز انحراف امت‏ها از دستکارى اصول و مبانى هر دینى آغاز شده تا به همه جوانب آن سرایت کرده است. به عبارت دیگر قوام هر دینى با اصول و پایه‏هاى آن است که آسان‏ترین راه براى از میان برداشتن آن دین تغییر در آن مبانى است.

صحیفه اول و دوم دقیقاً با این هدف نوشته شد، پایه‏هاى اصلى اسلام در آن به صراحت مورد دستکارى قرار گرفت، و دقیقاً آنچه مورد رضاى خدا نبود (ما لا یَرْضى‏ مِنَ الْقَوْلِ) جاى فرامین الهى را گرفت. «1» (1) درباره متن صحیفه ملعونه به ج 2 ص 126- 129 از کتاب حاضر مراجعه شود.

امیرالمؤمنین علیه السلام در این باره مى‏فرماید:

خداوند تعالى در قرآن داستان تغییردهندگان دین را بیان کرده آنجا که مى‏فرماید: «إِذْ یُبَیِّتُونَ ما لا یَرْضى‏ مِنَ الْقَوْلِ»: «آنگاه که براى تدوین آنچه خدا راضى نیست شبانه گرد هم جمع مى‏شوند»، که این سخنان مربوط به بعد از فقدان پیامبر صلَّى اللَّه علیه و آله است، امورى که پایه‏هاى باطلشان را با آنها بر پا مى‏کنند، چنانکه یهود و نصارى بعد از فقدان حضرت موسى و عیسى علیهما السلام انجام دادند و تورات و انجیل را تغییر دادند، و هر سخنى را از موقعیت خود تحریف کردند ... «2»2) بحار الانوار: ج 89 ص 44، ج 90 ص 113. الاحتجاج: ج 1 ص 371.

ششم: صحیفه‏اى مثل صحیفه جاهلیت‏

 «ضاهُوهُمْ فى صَحیفَتِهِمُ الَّتى کَتَبُوها عَلَیْنا فِى الْجاهِلِیَّةِ».

این کلام پیامبر صلَّى اللَّه علیه و آله درباره امضا کنندگان صحیفه است که رو در روى آنان به کنایه فرمود: «امروز در امت من گروهى صبح کرده‏اند که شباهت دارند به کسانى که در جاهلیت بر ضد ما صحیفه‏اى نوشتند و آن را در کعبه آویختند». «3» (3) بحار الانوار: ج 28 ص 106. به ج 1 ص 129، ج 2 ص 123 از کتاب حاضر مراجعه شود.

قریش در جاهلیت وقتى راه‏هاى مختلف مبارزه با پیامبر صلَّى اللَّه علیه و آله را تجربه کردند و به نتیجه‏اى نرسیدند، به عنوان آخرین اقدام پیمان نامه‏اى نوشتند و بر سر آن هم قسم شدند که با هیچیک از بنى هاشم مجالست نکنند و با آنان معامله ننمایند تا زمانى که پیامبر صلَّى اللَّه علیه و آله را تسلیم قریش کنند تا او را بکشند! این پیمان نامه را چهل نفر از بزرگان قریش‏

مُهر زدند و آن را در کعبه آویختند و در پى آن بنى هاشم را چهار سال در شعب ابى طالب محاصره کردند. «1» (1) بحار الانوار: ج 18 ص 120 ح 33، ج 19 ص 2.

وجه مشابهت‏هاى این دو صحیفه باز مى‏گردد به قصد ریشه کن کردن اسلام در هر دو مورد، تصمیم بر قتل پیامبر صلَّى اللَّه علیه و آله در هر دو، و آزار خاندان پیامبر صلَّى اللَّه علیه و آله در هر دو، قرار دادن آن در کعبه در هر دو مورد، که این شباهت‏ها ارتباط کفر ظاهر در جاهلیت و کفر باطن (نفاق) در زمان پیامبر صلَّى اللَّه علیه و آله را روشن مى‏کند.

هفتم: اغماض از صحیفه براى امتحان‏

علت سکوت و اغماض پیامبر خدا صلی الله علیه و آله از نگارندگان صحیفه ملعونه!!!

 «لِیَبْتَلِىَ مَنْ یَأْتى بَعْدَهُمْ تَفْرِقَةً بَیْنَ الْخَبیثِ وَ الطَّیِّبِ».

صحیفه ملعونه سؤال بزرگى براى ما دارد، و آن اینکه با اطلاع دادن خداوند به پیامبرش و علم آن حضرت به انعقاد چنین قراردادى بر ضد اسلام، چرا حضرت افشاگرى نکرد و چرا مانع از کارشان نشد و چرا آنان را به قتل نرساند؟

این سؤال درباره سقیفه نیز مطرح است که چرا امیرالمؤمنین علیه السلام با اینکه با دست ید اللهى مى‏توانست همه مهاجمین به خانه‏اش را به قتل برساند و با همان قدرت بر اریکه خلافت تکیه دهد، ولى چنین اقدامى نکرد و صبر و تحمل را پیشه کرد؟ این سؤال درباره بسیارى از اقدامات انبیاء و ائمه علیهم السلام مطرح است که کار آنان به ظاهر سؤال برانگیز است، ولى در باطن امر مستقیم الهى بر همان است.

پیامبر صلَّى اللَّه علیه و آله پاسخ چنین سؤالى را به تأخیر نینداخته و درباره صحیفه ملعونه به صراحت فرموده است:

انَّ اللَّهَ تَعالى‏ یُمَتِّعُهُمْ لِیَبْتَلیهِمْ وَ یَبْتَلى مَنْ یَأْتى بَعْدَهُمْ، تَفْرِقَةً بَیْنَ الْخَبیثِ وَ الطَّیِّبِ، وَ لَوْ لا انَّهُ سُبْحانَهُ امَرَنى بِالْاعْراضِ عَنْهُمْ لِلْامْرِ الَّذى هُوَ بالِغُهُ لَقَدَّمْتُهُمْ فَضَرَبْتُ اعْناقَهُمْ.

خداوند تعالى آنان را از زندگى دنیا برخوردار مى‏کند تا آنان را و کسانى که بعد از آنان مى‏آیند امتحان کند و جدا کردن خبیث و طیب انجام گیرد. اگر نبود که خداوند سبحان به من دستور اعراض از آنان را داده- به خاطر امرى که مى‏خواهد به انجام رساند- آنان را پیش مى‏آوردم و گردنشان را مى‏زدم!! «1»(1) بحار الانوار: ج 28 ص 106.

دقت در این کلام پیامبر صلَّى اللَّه علیه و آله پاسخ کامل همان سؤال است و در مجموع شش جواب از شش دیدگاه است:

پاسخ اول: «یُمَتِّعُهُمْ لِیَبْتَلِیَهُمْ»

آنان را از دنیا برخوردار مى‏کند تا امتحانشان کند.

خداوند از اول روزگار بنا را بر نابودى فورى ظالمین نگذاشته، بلکه آنان را آزاد گذاشته تا امتحان خود را پس دهند. چنانکه قابیل و نمرود و شدّاد و فرعون را مدتى در زمین مهلت داد، در حالى که مى‏توانست به مجرد ادعاى نابجا نابودشان کند.

پاسخ دوم: «وَ یَبْتَلِىَ مَنْ یَأْتى بَعْدَهُمْ»

تا کسانى را که بعد از آنان مى‏آیند امتحان کند.

اگر خدا راه ظالمین و گمراهان را مسدود کند وسیله‏اى براى امتحان مردم نمى‏ماند. مردم باید در معرض راه منحرف و افکار باطل قرار بگیرند، تا عیار ثابت قدم بودنشان در کنار حق محک زده شود. درست است که اهل باطل به سزاى خود مى‏رسند، ولى از جهتى باعث امتحان دیگران نیز خواهند بود.

این امتحان همه نسل‏ها را تا روز قیامت فرا مى‏گیرد که على علیه السلام را انتخاب خواهند کرد یا اولى و دومى را؟ در غدیر حضور خواهند یافت یا در سقیفه؟ از درون خانه زهرا علیها السلام مدافع عصمت کبرى خواهند بود یا از بیرون خانه آتش خواهند آورد؟ طناب بر گردن على علیه السلام انداخته و شمشیر بر سر او خواهند گرفت که به اجبار بیعت کند، یا مانند سلمان و ابوذر و مقداد با سرهاى تراشیده و شمشیرهاى حمایل کرده کنار احجار زیت براى نصرتش آماده مى‏شوند؟

حسین عزیز علیه السلام را با داعیه «بُغْضاً مِنّا لِابیکَ» به شهادت مى‏رسانند، یا پیشمرگ او مى‏شوند تا در صحنه کربلا نماز بخواند؟! امواج پیچ در پیچ فرات را از جگر کباب شده 72 مرد آسمانى و 84 بانوى بهشتى منع مى‏کنند، یا در راه آوردن مشک آبى جان بر کف بر نیزه‏هاى یزید مى‏تازند و با دو دست بریده بر لبان خشکیده آنان اشک مى‏ریزند؟

آیا کدام نسل با گذشت قرن‏ها از روز فاطمه و حسین علیهما السلام، دشمنان و قاتلان ایشان را مى‏ستایند و از ذکر جنایاتشان اغماض مى‏کنند، یا با لعن بر غاصبین حقشان و افشاى جوانب سوزناک جنایاتشان، بر پهلوى شکسته سِرّ اللَّه و سَرِ مقدس ثار اللَّه آه مى‏کشند و اشک مى‏ریزند؟

پاسخ سوم: «تَفْرِقَةً بَیْنَ الْخَبیثِ وَ الطَّیِّبِ»

تا جدا کردن خبیث و طیب انجام گیرد.

جدا کردن خبیث از طیب از اهداف اصلى آوردن بشر به دنیاست. اگر این دوران نبود تا بشر باطن خود را نشان دهد، در روز قیامت هرکس براى خود ادعایى داشت و خبیثان خباثت خود را نمى‏پذیرفتند و همه هوس بهشت را داشتند، در حالى که بهشت جاى پاکان است. «1»(1) در این باره در ج 2 ص 240- 253 از کتاب حاضر مفصلًا بحث شد.

خداوند پاکانى چون محمد و على و فاطمه و حسن و حسین و نُه امام از فرزندان حسین علیهم السلام را در یک سوى این جهان قرار داده، و در سوى دیگر ناپاکانى چون ابوبکر و عمر و عثمان و معاویه و یزید و بنى امیه و بنى عباس را در دیدگاه فکر و اندیشه و عمل مردم قرار داده است. حق انتخاب را چنان آزادانه به مردم داده که آن کشش‏هاى درونىِ سعادت و شقاوت و پاکى و خباثت به صورت تمام عیار خود را نشان دهند و باطن‏ها به ظهور رسد و خبیث و طیب خود را به دست خود معرفى کنند و بر خودشان هم مخفى نماند که چه موجودى هستند!

پاسخ چهارم: «انَّهُ سُبْحانَهُ امَرَنى بِالْاعْراضِ عَنْهُمْ»

خداوند سبحان به من دستور اعراض از آنان را داده است.

ما نباید گمان کنیم که پیامبر صلَّى اللَّه علیه و آله به خاطر مصالح شخصى یا از روى تصمیم گیرى شخصى با اصحاب صحیفه درگیر نشده، بلکه اغماض و اعراض آن حضرت مستقیماً به امر الهى بوده است.

نتیجه این است که سؤال ما درباره صبر و تحمل در برابر اصحاب صحیفه به معناى کاسه از آش داغتر خواهد بود، چرا که نازل کننده اسلام بر قلب پیامبر صلَّى اللَّه علیه و آله به او این گونه امر فرموده و او امر خدا را اجرا کرده، در حالى که قتل آنان در آن موقعیت کار بسیار ساده‏اى بوده است. این اغماض از آن اقدام بسیار بالاتر است، چرا که تحمل خباثت دشمن به خاطر امتثال امر الهى است.

پاسخ پنجم: «لِلْامْرِ الَّذى هُوَ بالِغُهُ»

به خاطر امرى که مى‏خواهد به انجام رساند.

بسیارى از امور جهان بلکه همه آنچه پشت پرده جهان به حساب مى‏آید بر انسان‏ها مخفى است و قطعاً ظرفیت و تحمل درک آن را ندارند. خداوند هم بنا ندارد

براى نظام و اهدافى که براى بشریّت مقدر کرده منتظر فهم و درک بشر بماند و بعد آنها را اجرا کند. نتیجه این است که بشر باید بپذیرد که بسیارى از سؤالاتش اگر هم بى پاسخ بماند دلش آرام است که خداوند حکیم علیمى آن را به اجرا در آورده است.

البته اگر بنابر بیان مصالح امور باشد خداوند بهترین و قانع کننده‏ترین پاسخ‏ها را براى آنها دارد.

بنابراین نگرانى ندارد که چرا خدا و رسولش اصحاب صحیفه را آزاد گذاشتند، چرا که این کار را خداى علیم قدیر حکیم رحیم انجام داده؛ و ما اطمینان خاطر داریم که هرچه او مقدر کند بهترین است و از آن نیکوتر فرض نمى‏شود.

پاسخ ششم: «لَقَدَّمْتُهُمْ فَضَرَبْتُ اعْناقَهُمْ»

آنان را پیش مى‏آوردم و گردنشان را مى‏زدم.

قابل توجه همه کسانى که سنگ سقیفه را بر سینه مى‏زنند و از ابوبکر و عمر بیش از پیامبر صلَّى اللَّه علیه و آله دفاع مى‏کنند، این نکته است که پیامبر صلَّى اللَّه علیه و آله در شأن آن دو نفر فرموده است:

 «آنان را در پیشگاه مردم گردن مى‏زدم». یعنى آن روز بنا بوده این دو نفر گردن زده شوند و با نوشتن صحیفه مستحق چنین سزایى شده‏اند، ولى خدا به آنان مهلت داده است.

بنابراین طرفداران سقیفه با اعدام شدگانى که بیش از نصیبشان زنده مانده‏اند در حرکتند! اى کاش خدا اجازه مى‏داد و آن روز- که دو ماه قبل از احراق بیت بود- با شمشیر پیامبر صلَّى اللَّه علیه و آله به قتل مى‏رسیدند، تا آن دست نحس آتشگیره بر در خانه وحى روشن نمى‏کرد، و آن کفّ منحوس بر صورت عصمت کبریا سیلى نمى‏زد، و آن پاى خبیث درِ آتش گرفته را بر روى زهرا علیها السلام نمى‏شکست تا محسن شهید نمى‏شد! اى کاش آن بازوى کثیف با جسارت تمام بر بازوى ید اللَّه تازیانه نمى‏زد و بازوبند کبود براى على علیه السلام به یادگار نمى‏گذاشت. اى کاش با دست آن لعین غلاف شمشیر بى‏محابا بر پهلو و کتف و کمر فاطمه علیها السلام فرود نمى‏آمد، تا هنگام غسل خون تازه از پهلوى او جارى باشد!

خدایا، اى کاش کار به اینجا نمى‏رسید، ولى همچنانکه پیامبر و على و فاطمه و حسن و حسین و امامانمان علیهم السلام به مقدر تو راضى بودند ما هم به آنان اقتدا مى‏کنیم، و صبر مى‏کنیم و تا قیامت بر این مصائب عظیم اشک مى‏ریزیم.

                        غدیر در قرآن، قرآن در غدیر، ج‏2، ص: 429

                       از کتاب  غدیر در قرآن، قرآن در غدیر، ج‏2، ص: 413 تا 429

سوره بقره: آیه 79

فَوَیْلٌ لِلَّذِینَ یَکْتُبُونَ الْکِتابَ بِأَیْدِیهِمْ ثُمَّ یَقُولُونَ هذا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ لِیَشْتَرُوا بِهِ ثَمَناً قَلِیلًا فَوَیْلٌ لَهُمْ مِمَّا کَتَبَتْ أَیْدِیهِمْ وَ وَیْلٌ لَهُمْ مِمَّا یَکْسِبُونَ.

واى بر کسانى که کتاب را به دست خود مى‏نویسند، سپس مى‏گویند این از طرف خداست تا در مقابل آن پول کمى بگیرند. واى بر آنان از آنچه دستانشان مى‏نویسد و واى بر آنان از آنچه کسب مى‏کنند.

سوره نساء: آیه 108

یَسْتَخْفُونَ مِنَ النَّاسِ وَ لا یَسْتَخْفُونَ مِنَ اللَّهِ وَ هُوَ مَعَهُمْ إِذْ یُبَیِّتُونَ ما لا یَرْضى‏ مِنَ الْقَوْلِ وَ کانَ اللَّهُ بِما یَعْمَلُونَ مُحِیطاً.

از مردم مى‏ترسند ولى از خدا نمى‏ترسند، و خدا همراه آنان است هنگامى که شبانه توطئه مى‏کنند گفتارى را که خدا بدان راضى نیست و خداوند به آنچه انجام مى‏دهند احاطه دارد.

موقعیت تاریخى اول‏

مراسم سه روزه غدیر پایان یافته و کاروان غدیر باقیمانده پنج روزه راه تا مدینه را هم طى کرده است. ماجراى قتل پیامبر صلَّى اللَّه علیه و آله در بین راه نیز با شکست رو به رو شده ولى منافقین هرگز از پاى ننشسته‏اند، بلکه در مدینه به فکر محکم کردن پایه‏هایى هستند که پس از اعمال حج با صحیفه ملعونه اول اساس آن را چیدند. اکنون ماه محرم آغاز شده و رؤساى منافقین جلسات سرى تشکیل مى‏دهند و جزئیات تازه‏اى به پیمان نامه اول اضافه مى‏کنند.

از روزى که پنج نفر در عقبه هرشى به چهارده نفر رسید، منافقینِ رؤساى قبایل و صاحب نفوذان مردم را با راه‏هاى مختلف به پیمان خود دعوت کردند. معاذ بن جبل درباره انصار و بقیه چهار نفر اصحاب صحیفه در مورد قریش دست به کار شدند،

و توانستند یک گروه 34 نفرى از زبده‏ترین دشمنان پیامبر صلَّى اللَّه علیه و آله را- که تخصص لازم در حیله‏گرى و خباثت و بى‏پروایى داشتند- گرد هم آورند، که هر یک از این افراد جمع بزرگى از مردم را تحت فرمان خود داشتند.

احساس آنان این بود که یک روز و حتى یک ساعت تأخیر در این باره جایز نیست، و اگر قبل از رحلت پیامبر صلَّى اللَّه علیه و آله همه جوانب مسئله را آماده نکرده باشند، مجرد امضاى یک صحیفه چند سطرى در مکه کارى پیش نخواهد برد. این بود که حتى اساسنامه کار خود را براى روزهایى که امور را در دست خواهند گرفت تهیه کردند. این پیمان نامه که در خانه اولى به امضاى همان 34 نفر رسید و به دست ابوعبیده جراح سپرده شد «صحیفه دوم» نام گرفته و در چندین صفحه است که قبلًا متن آن را آوردیم. «1» (1) به ج 2 ص 126- 129 از کتاب حاضر و نیز بحار الانوار: ج 28 ص 103- 104 مراجعه شود.

صبح فرداى امضاى صحیفه دوم، پیامبر صلَّى اللَّه علیه و آله پس از نماز رو به ابوعبیده کرد و سخن را از جایى آغاز کرد که مردم بى‏خبر از همه جا اجمالًا متوجه قضایاى پنهانى شدند؛ ولى حضرت مأمور بود در کلام خود تصریح به نام آنان نکند ولى علت این اجمال و کتمان را بیان فرمود. در این باره به دو آیه از قرآن استشهاد فرمود که هر دو آیه را عیناً به صورت تضمین در کلام خود آورد. آن گروه با شنیدن سخنان حضرت در آن مجلس و احتمال اینکه کم کم نوبت به نام بردن آنان برسد چنان بر خود لرزیدند که همه اهل مجلس متوجه شدند منظور از آن خطاب‏ها و اشاره‏هاى قرآنى کیانند!!

موقعیت قرآنى‏

از نظر موقعیت قرآنى، آیه سوره بقره دقیقاً درباره منافقین است و از آیه 75 آغاز مى‏شود که خداوند مى‏فرماید: «آیا طمع دارید که آنان واقعاً به شما ایمان آوردند در

حالى که عده‏اى از آنان سخنان خدا را مى‏شنیدند، و پس از فهمیدن آن را تحریف مى‏کردند با آنکه علم و اطلاع داشتند». سپس چهره منافقانه آنان را توصیف مى‏کند که وقتى با مؤمنان ملاقات مى‏کنند مى‏گویند ایمان آورده‏ایم و هر گاه در بین خود خلوت مى‏کنند به یکدیگر مى‏گویند: «چرا مطالبى را که خدا براى شما روشن کرده نزد مؤمنین بازگو مى‏کنید تا در پیشگاه خدا بر ضد شما استدلال کنند»؟ تا آنجا که نوشتن عده‏اى از آنان را مطرح مى‏کند که نوشته خود را دستور العمل الهى مى‏دانند و خداوند بر آنان واى و ویل مى‏فرستد. در آیات بعد سهل انگارى آنان نسبت به آتش جهنم را مطرح مى‏کند؛ و سپس از آنان به عنوان کسانى که گناهشان آنان را از هر سو فرا گرفته نام مى‏برد که در جهنم دائمى خواهند بود.

آیه سوره نساء درباره کسانى است که خداوند آنان را با عنوان «خیانت کاران به خود» مطرح مى‏کند و با تعجب از اینکه کار خود را از مردم مخفى مى‏کنند ولى از خدا پنهان نمى‏کنند، مجلس شبانه آنان بر ضد خدا را یادآور مى‏شود و جمله «إِذْ یُبَیِّتُونَ ما لا یَرْضى‏ مِنَ الْقَوْلِ» را به میان آورد.

موقعیت تاریخى دوم‏

جزئیات آن روز صبح که پیامبر صلَّى اللَّه علیه و آله آن آیات را براى مردم خواند و آنان را متوجه توطئه‏اى عظیم و آینده‏اى نگران کننده نمود، از لسان حذیفه که به دقت پیگیر ماجراها بوده چنین نقل شده است:

آن گروه در منزل ابوبکر جمع شدند و درباره آینده خلافت به همفکرى پرداختند تا آنکه بر اصولى متفق شدند. سپس به سعید بن عاص اموى دستور دادند تا نوشته‏اى بنویسد و او آن صحیفه را به اتفاق آراى آنان نوشت. آنگاه صحیفه را به ابوعبیده جراح سپردند و او آن را به کسى سپرد تا به مکه ببرد. (و در کعبه پنهان کند). آنگاه از خانه ابوبکر بازگشتند.

فردا صبح که پیامبر صلَّى اللَّه علیه و آله نماز صبح را خواند همچنان در مصلاى خود نشست و به ذکر خود ادامه داد تا آفتاب طلوع کرد. آنگاه رو به ابوعبیده کرد و فرمود: «به به! چه کسى مثل توست، در حالى که امین این امت شده‏اى»!!! سپس حضرت این آیه را تلاوت فرمود: «فَوَیْلٌ لِلَّذِینَ یَکْتُبُونَ الْکِتابَ بِأَیْدِیهِمْ ...»: «واى بر کسانى که نوشته را به دست خود مى‏نویسند و سپس مى‏گویند: این از جانب خداست، تا آن را به قیمت ارزانى بفروشند. واى بر آنان از آنچه دستانشان نوشته و واى بر آنان از آنچه کسب مى‏کنند».

سپس پیامبر صلَّى اللَّه علیه و آله فرمود: «گروهى از این امت شباهت پیدا کرده‏اند به آنچه در کلام خداست که «یَسْتَخْفُونَ مِنَ النَّاسِ وَ لا یَسْتَخْفُونَ مِنَ اللَّهِ ...»: «از مردم مخفى مى‏کنند ولى از خدا مخفى نمى‏کنند، و خدا با آنان است آنگاه که شبانه دور هم بر سر کلامى که خدا راضى نیست جمع مى‏شوند، و خداوند به آنچه انجام مى‏دهند احاطه دارد».

سپس فرمود: همین امروز گروهى در امت من صبح کرده‏اند که به اهل این آیه شباهت دارند، در صحیفه‏اى که بر ضد ما در جاهلیت نوشتند و در کعبه آویختند! خداوند تعالى آنان را از زندگى آسوده برخوردار مى‏کند تا امتحانشان کند، و کسانى را که بعد از آنان مى‏آیند نیز امتحان کند تا جدا کردن خبیث و طیب انجام گیرد. اگر نبود که خداوند به من دستور داده که از معرفى آنان اعراض کنم- به خاطر مسئله‏اى که مى‏خواهد به انجام رساند- آنان را پیش مى‏آوردم و گردنشان را مى‏زدم!

به خدا قسم وقتى پیامبر صلَّى اللَّه علیه و آله این سخنان را فرمود آن گروه را دیدیم که چنان لرزه بر اندامشان افتاده بود که حواس خود را از دست داده بودند، و بر احدى از آنان که آن روز در مجلس حاضر بودند مخفى نماند که حضرت با آن کلام آنان را قصد کرده بود و آن نمونه‏هایى که از قرآن تلاوت فرمود به خاطر آنان مطرح کرده بود. «1»(1) بحار الانوار: ج 28 ص 102- 105. کشف الیقین: ص 137. ارشاد القلوب: ج 2 ص 112- 135.

در روایت دیگرى امام باقر علیه السلام پایه گذاران این مجلس مخفى را که سر از سقیفه در آورد صریحاً معرفى مى‏کند، و درباره کلام خداوند تبارک و تعالى: «إِذْ یُبَیِّتُونَ ما لا یَرْضى‏ مِنَ الْقَوْلِ»: «آنگاه که شبانه درباره کلامى که خدا به آن راضى نبود جمع شدند»، فرمود: یعنى ابوبکر و عمر و معاذ بن جبل و ابوعبیده جراح. «1»(1) بحار الانوار: ج 30 ص 216 ح 80، ص 271 ح 141. تفسیر العیاشى: ج 1 ص 275. المحتضر: ص 57. کافى: ج 8 ص 334 ح 525.

تحلیل اعتقادى‏

آنچه به عنوان تفسیر از این تطبیق آیات بر صحیفه ملعونه قابل استفاده است، هفت نکته است که با ذکر فرازِ مربوطه از آیات به تبیین آن مى‏پردازیم:

اول: نسبت دادن صحیفه به خدا!

 «یَکْتُبُونَ الْکِتابَ بِأَیْدِیهِمْ ثُمَّ یَقُولُونَ هذا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ».

آنچه را که با دست نوشته‏اند براى آنکه هنگام عرضه به مردم ارزش پیدا کند و مردم بدان اعتماد کنند عنوان خدایى به آن مى‏دهند و مى‏گویند از طرف خداست. این مسئله‏اى است که با ظرافت و حیله‏گرى تمام در آغاز صحیفه دوم پشتوانه محتواى آن قرار داده شده است. کسانى که مى‏خواهند خلافت على علیه السلام را غصب کنند، نه تنها از خجالت سر به زیر نیفکنده‏اند بلکه با کمال جسارت آن را جزئى از اسلام معرفى کرده‏اند، و براى برقرارى ارتباط بین غصب و اسلام (!) عنوان «اصحاب محمد صلَّى اللَّه علیه و آله» را به کار گرفته‏اند. عین عبارت در آغاز صحیفه چنین است:

هذا مَا اتَّفَقَ عَلَیْهِ الْمَلَأُ مِنْ اصْحابِ مُحَمَّدٍ رَسُولِ اللَّهِ مِنَ الْمُهاجِرینَ وَ الْانْصارِ الَّذینَ مَدَحَهُمُ اللَّهُ فى کِتابِهِ عَلى‏ لِسانِ نَبِیِّهِ، وَ اتَّفَقُوا جَمیعاً بَعْدَ انْ اجْهَدُوا رَأْیَهُمْ وَ تَشاوَرُوا فى امْرِهِمْ وَ کَتَبُوا هذِهِ الصَّحیفَةَ نَظَراً مِنْهُمْ الَى الْاسْلامِ وَ اهْلِهِ عَلى‏ غابِرِ الْایّامِ وَ باقِى الدُّهُورِ لِیَقْتَدِىَ بِهِمْ مَنْ یَأْتى مِنَ الْمُسْلِمینَ مِنْ بَعْدِهِمْ. «1» (1) بحار الانوار: ج 28 ص 103. در ج 2 ص 126- 129 از کتاب حاضر متن کامل این صحیفه آمده است.

 

این نوشته‏اى است که گروه مهمى از اصحاب محمد رسول اللَّه از مهاجرین و انصار بر آن متفق شده‏اند، همان مهاجر و انصارى که خداوند در قرآنش و بر لسان پیامبرش آنان را ستوده است. آنان بعد از آنکه آخرین تلاش را در رأى خود به کار گرفتند و در مسئله خود به مشورت پرداختند، و این صحیفه را با در نظر داشتن صلاح اسلام و اهل آن در ایام گذشته و باقیمانده روزگار نوشتند، تا کسانى از مسلمانان که بعد از آنان مى‏آیند به آنان اقتدا کنند.

مى‏بینیم که با سوء استفاده از کلمه «اتَّفَقَ» و «اصْحاب» و «مَدَحَهُمُ اللَّه» و «اجْهَدُوا رَأْیَهُمْ» و «نَظَراً مِنْهُمْ الَى الْاسْلامِ» و «لِیَقْتَدِىَ» جلوه‏هاى مثبتى به کار خود داده‏اند، تا نسل‏هاى آینده آنان را دلسوزان خود بپندارند.

دوم: جنایتى عظیم به خاطر دنیا

 «لِیَشْتَرُوا بِهِ ثَمَناً قَلِیلًا».

ارزش صحیفه براى نویسندگان آن رسیدن به ریاست و طمع‏هاى زود گذر دنیا بود؛ که براى ابوبکر دو سال و چند ماه و براى عمر دوازده سال و اندى بود، و سه نفر دیگر با حسرتِ آن چشم از جهان فرو بستند و قبل از آنکه طعم آن را بچشند معاذ و ابوعبیده طاعون گرفتند و در زمان عمر مردند و سالم در جنگ یمامه فداى سقیفه شد.

براى این دوران کوتاه، که حتى به احتمال خودشان هم با سنى که هنگام نوشتن صحیفه داشتند حد اکثر ده سال بیشتر از این نمى‏توانست باشد، حاضر شدند دین و دنیا و آخرت نسل خود و همه نسل‏هاى آینده را تا روز قیامت تباه کنند. آیا این ثَمَن و قیمت در برابر آن جنایت هولناک واقعاً بَخْس و ناچیز نیست؟ این ارزشى بود که براى آنان داشت، ولى اهل بیت پیامبر صلَّى اللَّه علیه و آله و امت اسلام تاوان عظیمى براى آن جنایت پرداختند.

این قیمت گران با بى‏نهایت گِره خورده و با بزرگىِ جرم قابل سنجش است، که از خانه حضرت زهرا علیها السلام و دربِ شکسته و دیوارِ سوخته آن آغاز مى‏شود. اگر آن سوزاندن قابل جبران بود ائمه علیهم السلام هیزم آن را نزد خود نگاه نمى‏داشتند چنان که امام صادق علیه السلام مى‏فرماید: «ثُمَّ یُحْرِقُهُما بِالْحَطَبِ الَّذى جَمَعاهُ لِیُحْرِقا بِهِ عَلِیّاً وَ فاطِمَةَ وَ الْحَسَنَ وَ الْحُسَیْنَ علیهم السلام، وَ ذلِکَ الْحَطَبُ عِنْدَنا نَتَوارَثُهُ» «1»:(1) دلائل الامامة: ص 242. «سپس آن دو نفر را با هیزمى که براى سوزاندن على و فاطمه و حسنین جمع کردند، مى‏سوزاند و آن هیزم نزد ماست و براى یکدیگر به ارث مى‏گذاریم».

اگر لباس‏هاى غارت رفته خیمه‏هاى کربلا قیمت دنیایى داشت امام سجاد علیه السلام به یزید نمى‏فرمود: «ما از اموال تو نمى‏خواهیم، بلکه آنچه غارت شده را از تو خواستم زیرا در آنها بافته‏هاى حضرت زهرا علیها السلام و مقنعه و گردنبند و پیراهن آن حضرت بود»؛ «2»(2) بحار الانوار: ج 45 ص 144. و اگر فدک باز گرداندنى بود نمى‏فرمود: «حقوق ما را از کسانى که به ما ظلم کردند، جز خدا نمى‏تواند بگیرد»، و یا نمى‏فرمود: «ما اهل بیتى هستیم که باز پس نمى‏گیریم چیزى را که به ظلم از ما گرفته شده باشد». «3»(3) بحار الانوار: ج 29 ص 395- 396.

سوم: واى بر صحیفه از کربلا!

 «فَوَیْلٌ لَهُمْ مِمَّا کَتَبَتْ أَیْدِیهِمْ وَ وَیْلٌ لَهُمْ مِمَّا یَکْسِبُونَ».

صحیفه ملعونه نادرترین مورد از اقدامات مخفیانه‏اى است که سر از عظیم‏ترین جنایات بر آورد که بشریت را به خاک مصیبت نشاند و صداى «واى حسین» آن به آسمان‏ها رسید، چنانکه امام صادق علیه السلام فرمود: «اذا کُتِبَ الْکِتابُ قُتِلَ الْحُسَیْنُ علیه السلام»: «آنگاه که صحیفه نوشته شد حسین علیه السلام کشته شد». «1» (1) بحار الانوار: ج 24 ص 365، ج 28 ص 123.

در محرم سال یازدهم هجرى- اندکى پس از غدیر- در خانه ابوبکر در مدینه صحیفه دوم که اساس نامه سقیفه بود تنظیم شد و دقیقاً پنجاه سال بعد از آن در محرم سال 61 هجرى سید الشهداء علیه السلام به شهادت رسید. آیا جا دارد به چنین نوشته‏اى گفته شود: اى واى بر شما از آنچه نوشته‏اید، واى ننگ بر شما از چنین دستخطى! و آیا نباید به این گروه گفت: اى واى بر شما از آنچه عاقبت کارتان بدان انجامید و اف بر شما از آنچه کسب کردید!

چهارم: صحیفه مخفى از غیر خدا!

 «یَسْتَخْفُونَ مِنَ النَّاسِ وَ لا یَسْتَخْفُونَ مِنَ اللَّهِ».

بى اعتمادى منافقین به یکدیگر در حدى است که کارشان را به تناقض در گفتار و عمل و دو رنگى حتى در بین خود منجر مى‏کند، و برخوردهایى از خود نشان مى‏دهند که قابل استهزا و خنده‏آور است. آیا این مسخره‏آور نیست که از مردم حساب ببرند و کار خود را از آنان مخفى کنند، ولى از خدا مخفى نکنند؟

گمان نشود که هیچ کارى قابل مخفى کردن از خدا نیست، پس آنان چگونه مخفى مى‏کردند؟ اگر چنین است چرا درون کعبه گرد آمده‏اند؟! آیا آمده‏اند خدا را شاهد

بگیرند؟! آیا جمع شده‏اند تا خدا ضامن اجرایى کارشان باشد؟! آیا در خانه خدا پیمان مى‏بندند که اگر کسى تخلف کرد صاحب خانه او را کمر شکن کند؟!

همه اینها یک علت بیشتر ندارد و آن بى اعتمادى شدید جوّ نفاق حتى نسبت به یکدیگر است؛ و آنگاه که نوبت به محکم کارى مى‏رسد براى الزام یکدیگر مجبور از به کار گرفتن چیزهایى هستند که قابل اعتماد باشد. دقیقاً مانند بسیارى از ظالمین و غارتگران دنیا که وقتى بخواهند امانتى را نزد کسى قرار دهند بهترین و پاک‏ترین افراد جامعه را انتخاب مى‏کنند، در حالى که اگر روزى صلاحشان اقتضا کند ممکن است به همان اشخاص نیز ظلم روا دارند.

اکنون جا دارد همه اهل عالم از هر دین و آیینى بر اصحاب صحیفه بخندند و آنان را مسخره کنند، که در خانه خدا بر ضد صاحب خانه پیمان بستند و در خانه او پیمان نامه نوشتند و در حضور او آن را امضا کردند (وَ هُوَ مَعَهُمْ) و اصل پیمان نامه را هم به او سپردند که خدا امین و شاهدشان باشد. صحیفه دوم را هم که در مدینه نوشتند فوراً براى صاحب خانه فرستادند و نزد او زیر خاک کعبه‏اش به ودیعت سپردند!!

اى صاحبِ خانه! تو را به صبر و حلمى که نسبت به آنان روا داشته‏اى سوگند مى‏دهیم، که در روز قیامت آن چهره‏ها را در پیشگاه خلایقت رسواسازى و اسرار ناگفته‏شان را بازگویى.

پنجم: صحیفه ملعونه نمونه‏اى از کار امت‏هاى گذشته‏

 «إِذْ یُبَیِّتُونَ ما لا یَرْضى‏ مِنَ الْقَوْلِ».

آغاز انحراف امت‏ها از دستکارى اصول و مبانى هر دینى آغاز شده تا به همه جوانب آن سرایت کرده است. به عبارت دیگر قوام هر دینى با اصول و پایه‏هاى آن است که آسان‏ترین راه براى از میان برداشتن آن دین تغییر در آن مبانى است.

صحیفه اول و دوم دقیقاً با این هدف نوشته شد، پایه‏هاى اصلى اسلام در آن به صراحت مورد دستکارى قرار گرفت، و دقیقاً آنچه مورد رضاى خدا نبود (ما لا یَرْضى‏ مِنَ الْقَوْلِ) جاى فرامین الهى را گرفت. «1» (1) درباره متن صحیفه ملعونه به ج 2 ص 126- 129 از کتاب حاضر مراجعه شود.

امیرالمؤمنین علیه السلام در این باره مى‏فرماید:

خداوند تعالى در قرآن داستان تغییردهندگان دین را بیان کرده آنجا که مى‏فرماید: «إِذْ یُبَیِّتُونَ ما لا یَرْضى‏ مِنَ الْقَوْلِ»: «آنگاه که براى تدوین آنچه خدا راضى نیست شبانه گرد هم جمع مى‏شوند»، که این سخنان مربوط به بعد از فقدان پیامبر صلَّى اللَّه علیه و آله است، امورى که پایه‏هاى باطلشان را با آنها بر پا مى‏کنند، چنانکه یهود و نصارى بعد از فقدان حضرت موسى و عیسى علیهما السلام انجام دادند و تورات و انجیل را تغییر دادند، و هر سخنى را از موقعیت خود تحریف کردند ... «2»2) بحار الانوار: ج 89 ص 44، ج 90 ص 113. الاحتجاج: ج 1 ص 371.

ششم: صحیفه‏اى مثل صحیفه جاهلیت‏

 «ضاهُوهُمْ فى صَحیفَتِهِمُ الَّتى کَتَبُوها عَلَیْنا فِى الْجاهِلِیَّةِ».

این کلام پیامبر صلَّى اللَّه علیه و آله درباره امضا کنندگان صحیفه است که رو در روى آنان به کنایه فرمود: «امروز در امت من گروهى صبح کرده‏اند که شباهت دارند به کسانى که در جاهلیت بر ضد ما صحیفه‏اى نوشتند و آن را در کعبه آویختند». «3» (3) بحار الانوار: ج 28 ص 106. به ج 1 ص 129، ج 2 ص 123 از کتاب حاضر مراجعه شود.

قریش در جاهلیت وقتى راه‏هاى مختلف مبارزه با پیامبر صلَّى اللَّه علیه و آله را تجربه کردند و به نتیجه‏اى نرسیدند، به عنوان آخرین اقدام پیمان نامه‏اى نوشتند و بر سر آن هم قسم شدند که با هیچیک از بنى هاشم مجالست نکنند و با آنان معامله ننمایند تا زمانى که پیامبر صلَّى اللَّه علیه و آله را تسلیم قریش کنند تا او را بکشند! این پیمان نامه را چهل نفر از بزرگان قریش‏

مُهر زدند و آن را در کعبه آویختند و در پى آن بنى هاشم را چهار سال در شعب ابى طالب محاصره کردند. «1» (1) بحار الانوار: ج 18 ص 120 ح 33، ج 19 ص 2.

وجه مشابهت‏هاى این دو صحیفه باز مى‏گردد به قصد ریشه کن کردن اسلام در هر دو مورد، تصمیم بر قتل پیامبر صلَّى اللَّه علیه و آله در هر دو، و آزار خاندان پیامبر صلَّى اللَّه علیه و آله در هر دو، قرار دادن آن در کعبه در هر دو مورد، که این شباهت‏ها ارتباط کفر ظاهر در جاهلیت و کفر باطن (نفاق) در زمان پیامبر صلَّى اللَّه علیه و آله را روشن مى‏کند.

هفتم: اغماض از صحیفه براى امتحان‏

علت سکوت و اغماض پیامبر خدا صلی الله علیه و آله از نگارندگان صحیفه ملعونه!!!

 «لِیَبْتَلِىَ مَنْ یَأْتى بَعْدَهُمْ تَفْرِقَةً بَیْنَ الْخَبیثِ وَ الطَّیِّبِ».

صحیفه ملعونه سؤال بزرگى براى ما دارد، و آن اینکه با اطلاع دادن خداوند به پیامبرش و علم آن حضرت به انعقاد چنین قراردادى بر ضد اسلام، چرا حضرت افشاگرى نکرد و چرا مانع از کارشان نشد و چرا آنان را به قتل نرساند؟

این سؤال درباره سقیفه نیز مطرح است که چرا امیرالمؤمنین علیه السلام با اینکه با دست ید اللهى مى‏توانست همه مهاجمین به خانه‏اش را به قتل برساند و با همان قدرت بر اریکه خلافت تکیه دهد، ولى چنین اقدامى نکرد و صبر و تحمل را پیشه کرد؟ این سؤال درباره بسیارى از اقدامات انبیاء و ائمه علیهم السلام مطرح است که کار آنان به ظاهر سؤال برانگیز است، ولى در باطن امر مستقیم الهى بر همان است.

پیامبر صلَّى اللَّه علیه و آله پاسخ چنین سؤالى را به تأخیر نینداخته و درباره صحیفه ملعونه به صراحت فرموده است:

انَّ اللَّهَ تَعالى‏ یُمَتِّعُهُمْ لِیَبْتَلیهِمْ وَ یَبْتَلى مَنْ یَأْتى بَعْدَهُمْ، تَفْرِقَةً بَیْنَ الْخَبیثِ وَ الطَّیِّبِ، وَ لَوْ لا انَّهُ سُبْحانَهُ امَرَنى بِالْاعْراضِ عَنْهُمْ لِلْامْرِ الَّذى هُوَ بالِغُهُ لَقَدَّمْتُهُمْ فَضَرَبْتُ اعْناقَهُمْ.

خداوند تعالى آنان را از زندگى دنیا برخوردار مى‏کند تا آنان را و کسانى که بعد از آنان مى‏آیند امتحان کند و جدا کردن خبیث و طیب انجام گیرد. اگر نبود که خداوند سبحان به من دستور اعراض از آنان را داده- به خاطر امرى که مى‏خواهد به انجام رساند- آنان را پیش مى‏آوردم و گردنشان را مى‏زدم!! «1»(1) بحار الانوار: ج 28 ص 106.

دقت در این کلام پیامبر صلَّى اللَّه علیه و آله پاسخ کامل همان سؤال است و در مجموع شش جواب از شش دیدگاه است:

پاسخ اول: «یُمَتِّعُهُمْ لِیَبْتَلِیَهُمْ»

آنان را از دنیا برخوردار مى‏کند تا امتحانشان کند.

خداوند از اول روزگار بنا را بر نابودى فورى ظالمین نگذاشته، بلکه آنان را آزاد گذاشته تا امتحان خود را پس دهند. چنانکه قابیل و نمرود و شدّاد و فرعون را مدتى در زمین مهلت داد، در حالى که مى‏توانست به مجرد ادعاى نابجا نابودشان کند.

پاسخ دوم: «وَ یَبْتَلِىَ مَنْ یَأْتى بَعْدَهُمْ»

تا کسانى را که بعد از آنان مى‏آیند امتحان کند.

اگر خدا راه ظالمین و گمراهان را مسدود کند وسیله‏اى براى امتحان مردم نمى‏ماند. مردم باید در معرض راه منحرف و افکار باطل قرار بگیرند، تا عیار ثابت قدم بودنشان در کنار حق محک زده شود. درست است که اهل باطل به سزاى خود مى‏رسند، ولى از جهتى باعث امتحان دیگران نیز خواهند بود.

این امتحان همه نسل‏ها را تا روز قیامت فرا مى‏گیرد که على علیه السلام را انتخاب خواهند کرد یا اولى و دومى را؟ در غدیر حضور خواهند یافت یا در سقیفه؟ از درون خانه زهرا علیها السلام مدافع عصمت کبرى خواهند بود یا از بیرون خانه آتش خواهند آورد؟ طناب بر گردن على علیه السلام انداخته و شمشیر بر سر او خواهند گرفت که به اجبار بیعت کند، یا مانند سلمان و ابوذر و مقداد با سرهاى تراشیده و شمشیرهاى حمایل کرده کنار احجار زیت براى نصرتش آماده مى‏شوند؟

حسین عزیز علیه السلام را با داعیه «بُغْضاً مِنّا لِابیکَ» به شهادت مى‏رسانند، یا پیشمرگ او مى‏شوند تا در صحنه کربلا نماز بخواند؟! امواج پیچ در پیچ فرات را از جگر کباب شده 72 مرد آسمانى و 84 بانوى بهشتى منع مى‏کنند، یا در راه آوردن مشک آبى جان بر کف بر نیزه‏هاى یزید مى‏تازند و با دو دست بریده بر لبان خشکیده آنان اشک مى‏ریزند؟

آیا کدام نسل با گذشت قرن‏ها از روز فاطمه و حسین علیهما السلام، دشمنان و قاتلان ایشان را مى‏ستایند و از ذکر جنایاتشان اغماض مى‏کنند، یا با لعن بر غاصبین حقشان و افشاى جوانب سوزناک جنایاتشان، بر پهلوى شکسته سِرّ اللَّه و سَرِ مقدس ثار اللَّه آه مى‏کشند و اشک مى‏ریزند؟

پاسخ سوم: «تَفْرِقَةً بَیْنَ الْخَبیثِ وَ الطَّیِّبِ»

تا جدا کردن خبیث و طیب انجام گیرد.

جدا کردن خبیث از طیب از اهداف اصلى آوردن بشر به دنیاست. اگر این دوران نبود تا بشر باطن خود را نشان دهد، در روز قیامت هرکس براى خود ادعایى داشت و خبیثان خباثت خود را نمى‏پذیرفتند و همه هوس بهشت را داشتند، در حالى که بهشت جاى پاکان است. «1»(1) در این باره در ج 2 ص 240- 253 از کتاب حاضر مفصلًا بحث شد.

خداوند پاکانى چون محمد و على و فاطمه و حسن و حسین و نُه امام از فرزندان حسین علیهم السلام را در یک سوى این جهان قرار داده، و در سوى دیگر ناپاکانى چون ابوبکر و عمر و عثمان و معاویه و یزید و بنى امیه و بنى عباس را در دیدگاه فکر و اندیشه و عمل مردم قرار داده است. حق انتخاب را چنان آزادانه به مردم داده که آن کشش‏هاى درونىِ سعادت و شقاوت و پاکى و خباثت به صورت تمام عیار خود را نشان دهند و باطن‏ها به ظهور رسد و خبیث و طیب خود را به دست خود معرفى کنند و بر خودشان هم مخفى نماند که چه موجودى هستند!

پاسخ چهارم: «انَّهُ سُبْحانَهُ امَرَنى بِالْاعْراضِ عَنْهُمْ»

خداوند سبحان به من دستور اعراض از آنان را داده است.

ما نباید گمان کنیم که پیامبر صلَّى اللَّه علیه و آله به خاطر مصالح شخصى یا از روى تصمیم گیرى شخصى با اصحاب صحیفه درگیر نشده، بلکه اغماض و اعراض آن حضرت مستقیماً به امر الهى بوده است.

نتیجه این است که سؤال ما درباره صبر و تحمل در برابر اصحاب صحیفه به معناى کاسه از آش داغتر خواهد بود، چرا که نازل کننده اسلام بر قلب پیامبر صلَّى اللَّه علیه و آله به او این گونه امر فرموده و او امر خدا را اجرا کرده، در حالى که قتل آنان در آن موقعیت کار بسیار ساده‏اى بوده است. این اغماض از آن اقدام بسیار بالاتر است، چرا که تحمل خباثت دشمن به خاطر امتثال امر الهى است.

پاسخ پنجم: «لِلْامْرِ الَّذى هُوَ بالِغُهُ»

به خاطر امرى که مى‏خواهد به انجام رساند.

بسیارى از امور جهان بلکه همه آنچه پشت پرده جهان به حساب مى‏آید بر انسان‏ها مخفى است و قطعاً ظرفیت و تحمل درک آن را ندارند. خداوند هم بنا ندارد

براى نظام و اهدافى که براى بشریّت مقدر کرده منتظر فهم و درک بشر بماند و بعد آنها را اجرا کند. نتیجه این است که بشر باید بپذیرد که بسیارى از سؤالاتش اگر هم بى پاسخ بماند دلش آرام است که خداوند حکیم علیمى آن را به اجرا در آورده است.

البته اگر بنابر بیان مصالح امور باشد خداوند بهترین و قانع کننده‏ترین پاسخ‏ها را براى آنها دارد.

بنابراین نگرانى ندارد که چرا خدا و رسولش اصحاب صحیفه را آزاد گذاشتند، چرا که این کار را خداى علیم قدیر حکیم رحیم انجام داده؛ و ما اطمینان خاطر داریم که هرچه او مقدر کند بهترین است و از آن نیکوتر فرض نمى‏شود.

پاسخ ششم: «لَقَدَّمْتُهُمْ فَضَرَبْتُ اعْناقَهُمْ»

آنان را پیش مى‏آوردم و گردنشان را مى‏زدم.

قابل توجه همه کسانى که سنگ سقیفه را بر سینه مى‏زنند و از ابوبکر و عمر بیش از پیامبر صلَّى اللَّه علیه و آله دفاع مى‏کنند، این نکته است که پیامبر صلَّى اللَّه علیه و آله در شأن آن دو نفر فرموده است:

 «آنان را در پیشگاه مردم گردن مى‏زدم». یعنى آن روز بنا بوده این دو نفر گردن زده شوند و با نوشتن صحیفه مستحق چنین سزایى شده‏اند، ولى خدا به آنان مهلت داده است.

بنابراین طرفداران سقیفه با اعدام شدگانى که بیش از نصیبشان زنده مانده‏اند در حرکتند! اى کاش خدا اجازه مى‏داد و آن روز- که دو ماه قبل از احراق بیت بود- با شمشیر پیامبر صلَّى اللَّه علیه و آله به قتل مى‏رسیدند، تا آن دست نحس آتشگیره بر در خانه وحى روشن نمى‏کرد، و آن کفّ منحوس بر صورت عصمت کبریا سیلى نمى‏زد، و آن پاى خبیث درِ آتش گرفته را بر روى زهرا علیها السلام نمى‏شکست تا محسن شهید نمى‏شد! اى کاش آن بازوى کثیف با جسارت تمام بر بازوى ید اللَّه تازیانه نمى‏زد و بازوبند کبود براى على علیه السلام به یادگار نمى‏گذاشت. اى کاش با دست آن لعین غلاف شمشیر بى‏محابا بر پهلو و کتف و کمر فاطمه علیها السلام فرود نمى‏آمد، تا هنگام غسل خون تازه از پهلوى او جارى باشد!

خدایا، اى کاش کار به اینجا نمى‏رسید، ولى همچنانکه پیامبر و على و فاطمه و حسن و حسین و امامانمان علیهم السلام به مقدر تو راضى بودند ما هم به آنان اقتدا مى‏کنیم، و صبر مى‏کنیم و تا قیامت بر این مصائب عظیم اشک مى‏ریزیم.

                        غدیر در قرآن، قرآن در غدیر، ج‏2، ص: 429

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۷/۰۹/۱۳
مهدی مینایی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی