صحیفه ملعونه، شواهد قرآنی و آگاهی و علت سکوت پیامبر خدا
علت سکوت و اغماض پیامبر خدا صلی الله علیه و آله از نگارندگان صحیفه ملعونه!!!
صحیفه ملعونه سؤال بزرگى براى ما دارد، و آن اینکه با اطلاع دادن خداوند به پیامبرش و علم آن حضرت به انعقاد چنین قراردادى بر ضد اسلام، چرا حضرت افشاگرى نکرد و چرا مانع از کارشان نشد و چرا آنان را به قتل نرساند؟
این سؤال درباره سقیفه نیز مطرح است که چرا امیرالمؤمنین علیه السلام با اینکه با دست ید اللهى مىتوانست همه مهاجمین به خانهاش را به قتل برساند و با همان قدرت بر اریکه خلافت تکیه دهد، ولى چنین اقدامى نکرد و صبر و تحمل را پیشه کرد؟ این سؤال درباره بسیارى از اقدامات انبیاء و ائمه علیهم السلام مطرح است که کار آنان به ظاهر سؤال برانگیز است، ولى در باطن امر مستقیم الهى بر همان است.
پیامبر صلَّى اللَّه علیه و آله پاسخ چنین سؤالى را به تأخیر نینداخته و درباره صحیفه ملعونه به صراحت فرموده است:
انَّ اللَّهَ تَعالى یُمَتِّعُهُمْ لِیَبْتَلیهِمْ وَ یَبْتَلى مَنْ یَأْتى بَعْدَهُمْ، تَفْرِقَةً بَیْنَ الْخَبیثِ وَ الطَّیِّبِ، وَ لَوْ لا انَّهُ سُبْحانَهُ امَرَنى بِالْاعْراضِ عَنْهُمْ لِلْامْرِ الَّذى هُوَ بالِغُهُ لَقَدَّمْتُهُمْ فَضَرَبْتُ اعْناقَهُمْ.از کتاب غدیر در قرآن، قرآن در غدیر، ج2، ص: 413 تا 429
سوره بقره: آیه 79
فَوَیْلٌ لِلَّذِینَ یَکْتُبُونَ الْکِتابَ بِأَیْدِیهِمْ ثُمَّ یَقُولُونَ هذا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ لِیَشْتَرُوا بِهِ ثَمَناً قَلِیلًا فَوَیْلٌ لَهُمْ مِمَّا کَتَبَتْ أَیْدِیهِمْ وَ وَیْلٌ لَهُمْ مِمَّا یَکْسِبُونَ.
واى بر کسانى که کتاب را به دست خود مىنویسند، سپس مىگویند این از طرف خداست تا در مقابل آن پول کمى بگیرند. واى بر آنان از آنچه دستانشان مىنویسد و واى بر آنان از آنچه کسب مىکنند.
سوره نساء: آیه 108
یَسْتَخْفُونَ مِنَ النَّاسِ وَ لا یَسْتَخْفُونَ مِنَ اللَّهِ وَ هُوَ مَعَهُمْ إِذْ یُبَیِّتُونَ ما لا یَرْضى مِنَ الْقَوْلِ وَ کانَ اللَّهُ بِما یَعْمَلُونَ مُحِیطاً.
از مردم مىترسند ولى از خدا نمىترسند، و خدا همراه آنان است هنگامى که شبانه توطئه مىکنند گفتارى را که خدا بدان راضى نیست و خداوند به آنچه انجام مىدهند احاطه دارد.
موقعیت تاریخى اول
مراسم سه روزه غدیر پایان یافته و کاروان غدیر باقیمانده پنج روزه راه تا مدینه را هم طى کرده است. ماجراى قتل پیامبر صلَّى اللَّه علیه و آله در بین راه نیز با شکست رو به رو شده ولى منافقین هرگز از پاى ننشستهاند، بلکه در مدینه به فکر محکم کردن پایههایى هستند که پس از اعمال حج با صحیفه ملعونه اول اساس آن را چیدند. اکنون ماه محرم آغاز شده و رؤساى منافقین جلسات سرى تشکیل مىدهند و جزئیات تازهاى به پیمان نامه اول اضافه مىکنند.
از روزى که پنج نفر در عقبه هرشى به چهارده نفر رسید، منافقینِ رؤساى قبایل و صاحب نفوذان مردم را با راههاى مختلف به پیمان خود دعوت کردند. معاذ بن جبل درباره انصار و بقیه چهار نفر اصحاب صحیفه در مورد قریش دست به کار شدند،
و توانستند یک گروه 34 نفرى از زبدهترین دشمنان پیامبر صلَّى اللَّه علیه و آله را- که تخصص لازم در حیلهگرى و خباثت و بىپروایى داشتند- گرد هم آورند، که هر یک از این افراد جمع بزرگى از مردم را تحت فرمان خود داشتند.
احساس آنان این بود که یک روز و حتى یک ساعت تأخیر در این باره جایز نیست، و اگر قبل از رحلت پیامبر صلَّى اللَّه علیه و آله همه جوانب مسئله را آماده نکرده باشند، مجرد امضاى یک صحیفه چند سطرى در مکه کارى پیش نخواهد برد. این بود که حتى اساسنامه کار خود را براى روزهایى که امور را در دست خواهند گرفت تهیه کردند. این پیمان نامه که در خانه اولى به امضاى همان 34 نفر رسید و به دست ابوعبیده جراح سپرده شد «صحیفه دوم» نام گرفته و در چندین صفحه است که قبلًا متن آن را آوردیم. «1» (1) به ج 2 ص 126- 129 از کتاب حاضر و نیز بحار الانوار: ج 28 ص 103- 104 مراجعه شود.
صبح فرداى امضاى صحیفه دوم، پیامبر صلَّى اللَّه علیه و آله پس از نماز رو به ابوعبیده کرد و سخن را از جایى آغاز کرد که مردم بىخبر از همه جا اجمالًا متوجه قضایاى پنهانى شدند؛ ولى حضرت مأمور بود در کلام خود تصریح به نام آنان نکند ولى علت این اجمال و کتمان را بیان فرمود. در این باره به دو آیه از قرآن استشهاد فرمود که هر دو آیه را عیناً به صورت تضمین در کلام خود آورد. آن گروه با شنیدن سخنان حضرت در آن مجلس و احتمال اینکه کم کم نوبت به نام بردن آنان برسد چنان بر خود لرزیدند که همه اهل مجلس متوجه شدند منظور از آن خطابها و اشارههاى قرآنى کیانند!!
موقعیت قرآنى
از نظر موقعیت قرآنى، آیه سوره بقره دقیقاً درباره منافقین است و از آیه 75 آغاز مىشود که خداوند مىفرماید: «آیا طمع دارید که آنان واقعاً به شما ایمان آوردند در
حالى که عدهاى از آنان سخنان خدا را مىشنیدند، و پس از فهمیدن آن را تحریف مىکردند با آنکه علم و اطلاع داشتند». سپس چهره منافقانه آنان را توصیف مىکند که وقتى با مؤمنان ملاقات مىکنند مىگویند ایمان آوردهایم و هر گاه در بین خود خلوت مىکنند به یکدیگر مىگویند: «چرا مطالبى را که خدا براى شما روشن کرده نزد مؤمنین بازگو مىکنید تا در پیشگاه خدا بر ضد شما استدلال کنند»؟ تا آنجا که نوشتن عدهاى از آنان را مطرح مىکند که نوشته خود را دستور العمل الهى مىدانند و خداوند بر آنان واى و ویل مىفرستد. در آیات بعد سهل انگارى آنان نسبت به آتش جهنم را مطرح مىکند؛ و سپس از آنان به عنوان کسانى که گناهشان آنان را از هر سو فرا گرفته نام مىبرد که در جهنم دائمى خواهند بود.
آیه سوره نساء درباره کسانى است که خداوند آنان را با عنوان «خیانت کاران به خود» مطرح مىکند و با تعجب از اینکه کار خود را از مردم مخفى مىکنند ولى از خدا پنهان نمىکنند، مجلس شبانه آنان بر ضد خدا را یادآور مىشود و جمله «إِذْ یُبَیِّتُونَ ما لا یَرْضى مِنَ الْقَوْلِ» را به میان آورد.
موقعیت تاریخى دوم
جزئیات آن روز صبح که پیامبر صلَّى اللَّه علیه و آله آن آیات را براى مردم خواند و آنان را متوجه توطئهاى عظیم و آیندهاى نگران کننده نمود، از لسان حذیفه که به دقت پیگیر ماجراها بوده چنین نقل شده است:
آن گروه در منزل ابوبکر جمع شدند و درباره آینده خلافت به همفکرى پرداختند تا آنکه بر اصولى متفق شدند. سپس به سعید بن عاص اموى دستور دادند تا نوشتهاى بنویسد و او آن صحیفه را به اتفاق آراى آنان نوشت. آنگاه صحیفه را به ابوعبیده جراح سپردند و او آن را به کسى سپرد تا به مکه ببرد. (و در کعبه پنهان کند). آنگاه از خانه ابوبکر بازگشتند.
فردا صبح که پیامبر صلَّى اللَّه علیه و آله نماز صبح را خواند همچنان در مصلاى خود نشست و به ذکر خود ادامه داد تا آفتاب طلوع کرد. آنگاه رو به ابوعبیده کرد و فرمود: «به به! چه کسى مثل توست، در حالى که امین این امت شدهاى»!!! سپس حضرت این آیه را تلاوت فرمود: «فَوَیْلٌ لِلَّذِینَ یَکْتُبُونَ الْکِتابَ بِأَیْدِیهِمْ ...»: «واى بر کسانى که نوشته را به دست خود مىنویسند و سپس مىگویند: این از جانب خداست، تا آن را به قیمت ارزانى بفروشند. واى بر آنان از آنچه دستانشان نوشته و واى بر آنان از آنچه کسب مىکنند».
سپس پیامبر صلَّى اللَّه علیه و آله فرمود: «گروهى از این امت شباهت پیدا کردهاند به آنچه در کلام خداست که «یَسْتَخْفُونَ مِنَ النَّاسِ وَ لا یَسْتَخْفُونَ مِنَ اللَّهِ ...»: «از مردم مخفى مىکنند ولى از خدا مخفى نمىکنند، و خدا با آنان است آنگاه که شبانه دور هم بر سر کلامى که خدا راضى نیست جمع مىشوند، و خداوند به آنچه انجام مىدهند احاطه دارد».
سپس فرمود: همین امروز گروهى در امت من صبح کردهاند که به اهل این آیه شباهت دارند، در صحیفهاى که بر ضد ما در جاهلیت نوشتند و در کعبه آویختند! خداوند تعالى آنان را از زندگى آسوده برخوردار مىکند تا امتحانشان کند، و کسانى را که بعد از آنان مىآیند نیز امتحان کند تا جدا کردن خبیث و طیب انجام گیرد. اگر نبود که خداوند به من دستور داده که از معرفى آنان اعراض کنم- به خاطر مسئلهاى که مىخواهد به انجام رساند- آنان را پیش مىآوردم و گردنشان را مىزدم!
به خدا قسم وقتى پیامبر صلَّى اللَّه علیه و آله این سخنان را فرمود آن گروه را دیدیم که چنان لرزه بر اندامشان افتاده بود که حواس خود را از دست داده بودند، و بر احدى از آنان که آن روز در مجلس حاضر بودند مخفى نماند که حضرت با آن کلام آنان را قصد کرده بود و آن نمونههایى که از قرآن تلاوت فرمود به خاطر آنان مطرح کرده بود. «1»(1) بحار الانوار: ج 28 ص 102- 105. کشف الیقین: ص 137. ارشاد القلوب: ج 2 ص 112- 135.
در روایت دیگرى امام باقر علیه السلام پایه گذاران این مجلس مخفى را که سر از سقیفه در آورد صریحاً معرفى مىکند، و درباره کلام خداوند تبارک و تعالى: «إِذْ یُبَیِّتُونَ ما لا یَرْضى مِنَ الْقَوْلِ»: «آنگاه که شبانه درباره کلامى که خدا به آن راضى نبود جمع شدند»، فرمود: یعنى ابوبکر و عمر و معاذ بن جبل و ابوعبیده جراح. «1»(1) بحار الانوار: ج 30 ص 216 ح 80، ص 271 ح 141. تفسیر العیاشى: ج 1 ص 275. المحتضر: ص 57. کافى: ج 8 ص 334 ح 525.
تحلیل اعتقادى
آنچه به عنوان تفسیر از این تطبیق آیات بر صحیفه ملعونه قابل استفاده است، هفت نکته است که با ذکر فرازِ مربوطه از آیات به تبیین آن مىپردازیم:
اول: نسبت دادن صحیفه به خدا!
«یَکْتُبُونَ الْکِتابَ بِأَیْدِیهِمْ ثُمَّ یَقُولُونَ هذا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ».
آنچه را که با دست نوشتهاند براى آنکه هنگام عرضه به مردم ارزش پیدا کند و مردم بدان اعتماد کنند عنوان خدایى به آن مىدهند و مىگویند از طرف خداست. این مسئلهاى است که با ظرافت و حیلهگرى تمام در آغاز صحیفه دوم پشتوانه محتواى آن قرار داده شده است. کسانى که مىخواهند خلافت على علیه السلام را غصب کنند، نه تنها از خجالت سر به زیر نیفکندهاند بلکه با کمال جسارت آن را جزئى از اسلام معرفى کردهاند، و براى برقرارى ارتباط بین غصب و اسلام (!) عنوان «اصحاب محمد صلَّى اللَّه علیه و آله» را به کار گرفتهاند. عین عبارت در آغاز صحیفه چنین است:
هذا مَا اتَّفَقَ عَلَیْهِ الْمَلَأُ مِنْ اصْحابِ مُحَمَّدٍ رَسُولِ اللَّهِ مِنَ الْمُهاجِرینَ وَ الْانْصارِ الَّذینَ مَدَحَهُمُ اللَّهُ فى کِتابِهِ عَلى لِسانِ نَبِیِّهِ، وَ اتَّفَقُوا جَمیعاً بَعْدَ انْ اجْهَدُوا رَأْیَهُمْ وَ تَشاوَرُوا فى امْرِهِمْ وَ کَتَبُوا هذِهِ الصَّحیفَةَ نَظَراً مِنْهُمْ الَى الْاسْلامِ وَ اهْلِهِ عَلى غابِرِ الْایّامِ وَ باقِى الدُّهُورِ لِیَقْتَدِىَ بِهِمْ مَنْ یَأْتى مِنَ الْمُسْلِمینَ مِنْ بَعْدِهِمْ. «1» (1) بحار الانوار: ج 28 ص 103. در ج 2 ص 126- 129 از کتاب حاضر متن کامل این صحیفه آمده است.
این نوشتهاى است که گروه مهمى از اصحاب محمد رسول اللَّه از مهاجرین و انصار بر آن متفق شدهاند، همان مهاجر و انصارى که خداوند در قرآنش و بر لسان پیامبرش آنان را ستوده است. آنان بعد از آنکه آخرین تلاش را در رأى خود به کار گرفتند و در مسئله خود به مشورت پرداختند، و این صحیفه را با در نظر داشتن صلاح اسلام و اهل آن در ایام گذشته و باقیمانده روزگار نوشتند، تا کسانى از مسلمانان که بعد از آنان مىآیند به آنان اقتدا کنند.
مىبینیم که با سوء استفاده از کلمه «اتَّفَقَ» و «اصْحاب» و «مَدَحَهُمُ اللَّه» و «اجْهَدُوا رَأْیَهُمْ» و «نَظَراً مِنْهُمْ الَى الْاسْلامِ» و «لِیَقْتَدِىَ» جلوههاى مثبتى به کار خود دادهاند، تا نسلهاى آینده آنان را دلسوزان خود بپندارند.
دوم: جنایتى عظیم به خاطر دنیا
«لِیَشْتَرُوا بِهِ ثَمَناً قَلِیلًا».
ارزش صحیفه براى نویسندگان آن رسیدن به ریاست و طمعهاى زود گذر دنیا بود؛ که براى ابوبکر دو سال و چند ماه و براى عمر دوازده سال و اندى بود، و سه نفر دیگر با حسرتِ آن چشم از جهان فرو بستند و قبل از آنکه طعم آن را بچشند معاذ و ابوعبیده طاعون گرفتند و در زمان عمر مردند و سالم در جنگ یمامه فداى سقیفه شد.
براى این دوران کوتاه، که حتى به احتمال خودشان هم با سنى که هنگام نوشتن صحیفه داشتند حد اکثر ده سال بیشتر از این نمىتوانست باشد، حاضر شدند دین و دنیا و آخرت نسل خود و همه نسلهاى آینده را تا روز قیامت تباه کنند. آیا این ثَمَن و قیمت در برابر آن جنایت هولناک واقعاً بَخْس و ناچیز نیست؟ این ارزشى بود که براى آنان داشت، ولى اهل بیت پیامبر صلَّى اللَّه علیه و آله و امت اسلام تاوان عظیمى براى آن جنایت پرداختند.
این قیمت گران با بىنهایت گِره خورده و با بزرگىِ جرم قابل سنجش است، که از خانه حضرت زهرا علیها السلام و دربِ شکسته و دیوارِ سوخته آن آغاز مىشود. اگر آن سوزاندن قابل جبران بود ائمه علیهم السلام هیزم آن را نزد خود نگاه نمىداشتند چنان که امام صادق علیه السلام مىفرماید: «ثُمَّ یُحْرِقُهُما بِالْحَطَبِ الَّذى جَمَعاهُ لِیُحْرِقا بِهِ عَلِیّاً وَ فاطِمَةَ وَ الْحَسَنَ وَ الْحُسَیْنَ علیهم السلام، وَ ذلِکَ الْحَطَبُ عِنْدَنا نَتَوارَثُهُ» «1»:(1) دلائل الامامة: ص 242. «سپس آن دو نفر را با هیزمى که براى سوزاندن على و فاطمه و حسنین جمع کردند، مىسوزاند و آن هیزم نزد ماست و براى یکدیگر به ارث مىگذاریم».
اگر لباسهاى غارت رفته خیمههاى کربلا قیمت دنیایى داشت امام سجاد علیه السلام به یزید نمىفرمود: «ما از اموال تو نمىخواهیم، بلکه آنچه غارت شده را از تو خواستم زیرا در آنها بافتههاى حضرت زهرا علیها السلام و مقنعه و گردنبند و پیراهن آن حضرت بود»؛ «2»(2) بحار الانوار: ج 45 ص 144. و اگر فدک باز گرداندنى بود نمىفرمود: «حقوق ما را از کسانى که به ما ظلم کردند، جز خدا نمىتواند بگیرد»، و یا نمىفرمود: «ما اهل بیتى هستیم که باز پس نمىگیریم چیزى را که به ظلم از ما گرفته شده باشد». «3»(3) بحار الانوار: ج 29 ص 395- 396.
سوم: واى بر صحیفه از کربلا!
«فَوَیْلٌ لَهُمْ مِمَّا کَتَبَتْ أَیْدِیهِمْ وَ وَیْلٌ لَهُمْ مِمَّا یَکْسِبُونَ».
صحیفه ملعونه نادرترین مورد از اقدامات مخفیانهاى است که سر از عظیمترین جنایات بر آورد که بشریت را به خاک مصیبت نشاند و صداى «واى حسین» آن به آسمانها رسید، چنانکه امام صادق علیه السلام فرمود: «اذا کُتِبَ الْکِتابُ قُتِلَ الْحُسَیْنُ علیه السلام»: «آنگاه که صحیفه نوشته شد حسین علیه السلام کشته شد». «1» (1) بحار الانوار: ج 24 ص 365، ج 28 ص 123.
در محرم سال یازدهم هجرى- اندکى پس از غدیر- در خانه ابوبکر در مدینه صحیفه دوم که اساس نامه سقیفه بود تنظیم شد و دقیقاً پنجاه سال بعد از آن در محرم سال 61 هجرى سید الشهداء علیه السلام به شهادت رسید. آیا جا دارد به چنین نوشتهاى گفته شود: اى واى بر شما از آنچه نوشتهاید، واى ننگ بر شما از چنین دستخطى! و آیا نباید به این گروه گفت: اى واى بر شما از آنچه عاقبت کارتان بدان انجامید و اف بر شما از آنچه کسب کردید!
چهارم: صحیفه مخفى از غیر خدا!
«یَسْتَخْفُونَ مِنَ النَّاسِ وَ لا یَسْتَخْفُونَ مِنَ اللَّهِ».
بى اعتمادى منافقین به یکدیگر در حدى است که کارشان را به تناقض در گفتار و عمل و دو رنگى حتى در بین خود منجر مىکند، و برخوردهایى از خود نشان مىدهند که قابل استهزا و خندهآور است. آیا این مسخرهآور نیست که از مردم حساب ببرند و کار خود را از آنان مخفى کنند، ولى از خدا مخفى نکنند؟
گمان نشود که هیچ کارى قابل مخفى کردن از خدا نیست، پس آنان چگونه مخفى مىکردند؟ اگر چنین است چرا درون کعبه گرد آمدهاند؟! آیا آمدهاند خدا را شاهد
بگیرند؟! آیا جمع شدهاند تا خدا ضامن اجرایى کارشان باشد؟! آیا در خانه خدا پیمان مىبندند که اگر کسى تخلف کرد صاحب خانه او را کمر شکن کند؟!
همه اینها یک علت بیشتر ندارد و آن بى اعتمادى شدید جوّ نفاق حتى نسبت به یکدیگر است؛ و آنگاه که نوبت به محکم کارى مىرسد براى الزام یکدیگر مجبور از به کار گرفتن چیزهایى هستند که قابل اعتماد باشد. دقیقاً مانند بسیارى از ظالمین و غارتگران دنیا که وقتى بخواهند امانتى را نزد کسى قرار دهند بهترین و پاکترین افراد جامعه را انتخاب مىکنند، در حالى که اگر روزى صلاحشان اقتضا کند ممکن است به همان اشخاص نیز ظلم روا دارند.
اکنون جا دارد همه اهل عالم از هر دین و آیینى بر اصحاب صحیفه بخندند و آنان را مسخره کنند، که در خانه خدا بر ضد صاحب خانه پیمان بستند و در خانه او پیمان نامه نوشتند و در حضور او آن را امضا کردند (وَ هُوَ مَعَهُمْ) و اصل پیمان نامه را هم به او سپردند که خدا امین و شاهدشان باشد. صحیفه دوم را هم که در مدینه نوشتند فوراً براى صاحب خانه فرستادند و نزد او زیر خاک کعبهاش به ودیعت سپردند!!
اى صاحبِ خانه! تو را به صبر و حلمى که نسبت به آنان روا داشتهاى سوگند مىدهیم، که در روز قیامت آن چهرهها را در پیشگاه خلایقت رسواسازى و اسرار ناگفتهشان را بازگویى.
پنجم: صحیفه ملعونه نمونهاى از کار امتهاى گذشته
«إِذْ یُبَیِّتُونَ ما لا یَرْضى مِنَ الْقَوْلِ».
آغاز انحراف امتها از دستکارى اصول و مبانى هر دینى آغاز شده تا به همه جوانب آن سرایت کرده است. به عبارت دیگر قوام هر دینى با اصول و پایههاى آن است که آسانترین راه براى از میان برداشتن آن دین تغییر در آن مبانى است.
صحیفه اول و دوم دقیقاً با این هدف نوشته شد، پایههاى اصلى اسلام در آن به صراحت مورد دستکارى قرار گرفت، و دقیقاً آنچه مورد رضاى خدا نبود (ما لا یَرْضى مِنَ الْقَوْلِ) جاى فرامین الهى را گرفت. «1» (1) درباره متن صحیفه ملعونه به ج 2 ص 126- 129 از کتاب حاضر مراجعه شود.
امیرالمؤمنین علیه السلام در این باره مىفرماید:
خداوند تعالى در قرآن داستان تغییردهندگان دین را بیان کرده آنجا که مىفرماید: «إِذْ یُبَیِّتُونَ ما لا یَرْضى مِنَ الْقَوْلِ»: «آنگاه که براى تدوین آنچه خدا راضى نیست شبانه گرد هم جمع مىشوند»، که این سخنان مربوط به بعد از فقدان پیامبر صلَّى اللَّه علیه و آله است، امورى که پایههاى باطلشان را با آنها بر پا مىکنند، چنانکه یهود و نصارى بعد از فقدان حضرت موسى و عیسى علیهما السلام انجام دادند و تورات و انجیل را تغییر دادند، و هر سخنى را از موقعیت خود تحریف کردند ... «2»2) بحار الانوار: ج 89 ص 44، ج 90 ص 113. الاحتجاج: ج 1 ص 371.
ششم: صحیفهاى مثل صحیفه جاهلیت
«ضاهُوهُمْ فى صَحیفَتِهِمُ الَّتى کَتَبُوها عَلَیْنا فِى الْجاهِلِیَّةِ».
این کلام پیامبر صلَّى اللَّه علیه و آله درباره امضا کنندگان صحیفه است که رو در روى آنان به کنایه فرمود: «امروز در امت من گروهى صبح کردهاند که شباهت دارند به کسانى که در جاهلیت بر ضد ما صحیفهاى نوشتند و آن را در کعبه آویختند». «3» (3) بحار الانوار: ج 28 ص 106. به ج 1 ص 129، ج 2 ص 123 از کتاب حاضر مراجعه شود.
قریش در جاهلیت وقتى راههاى مختلف مبارزه با پیامبر صلَّى اللَّه علیه و آله را تجربه کردند و به نتیجهاى نرسیدند، به عنوان آخرین اقدام پیمان نامهاى نوشتند و بر سر آن هم قسم شدند که با هیچیک از بنى هاشم مجالست نکنند و با آنان معامله ننمایند تا زمانى که پیامبر صلَّى اللَّه علیه و آله را تسلیم قریش کنند تا او را بکشند! این پیمان نامه را چهل نفر از بزرگان قریش
مُهر زدند و آن را در کعبه آویختند و در پى آن بنى هاشم را چهار سال در شعب ابى طالب محاصره کردند. «1» (1) بحار الانوار: ج 18 ص 120 ح 33، ج 19 ص 2.
وجه مشابهتهاى این دو صحیفه باز مىگردد به قصد ریشه کن کردن اسلام در هر دو مورد، تصمیم بر قتل پیامبر صلَّى اللَّه علیه و آله در هر دو، و آزار خاندان پیامبر صلَّى اللَّه علیه و آله در هر دو، قرار دادن آن در کعبه در هر دو مورد، که این شباهتها ارتباط کفر ظاهر در جاهلیت و کفر باطن (نفاق) در زمان پیامبر صلَّى اللَّه علیه و آله را روشن مىکند.
هفتم: اغماض از صحیفه براى امتحان
علت سکوت و اغماض پیامبر خدا صلی الله علیه و آله از نگارندگان صحیفه ملعونه!!!
«لِیَبْتَلِىَ مَنْ یَأْتى بَعْدَهُمْ تَفْرِقَةً بَیْنَ الْخَبیثِ وَ الطَّیِّبِ».
صحیفه ملعونه سؤال بزرگى براى ما دارد، و آن اینکه با اطلاع دادن خداوند به پیامبرش و علم آن حضرت به انعقاد چنین قراردادى بر ضد اسلام، چرا حضرت افشاگرى نکرد و چرا مانع از کارشان نشد و چرا آنان را به قتل نرساند؟
این سؤال درباره سقیفه نیز مطرح است که چرا امیرالمؤمنین علیه السلام با اینکه با دست ید اللهى مىتوانست همه مهاجمین به خانهاش را به قتل برساند و با همان قدرت بر اریکه خلافت تکیه دهد، ولى چنین اقدامى نکرد و صبر و تحمل را پیشه کرد؟ این سؤال درباره بسیارى از اقدامات انبیاء و ائمه علیهم السلام مطرح است که کار آنان به ظاهر سؤال برانگیز است، ولى در باطن امر مستقیم الهى بر همان است.
پیامبر صلَّى اللَّه علیه و آله پاسخ چنین سؤالى را به تأخیر نینداخته و درباره صحیفه ملعونه به صراحت فرموده است:
انَّ اللَّهَ تَعالى یُمَتِّعُهُمْ لِیَبْتَلیهِمْ وَ یَبْتَلى مَنْ یَأْتى بَعْدَهُمْ، تَفْرِقَةً بَیْنَ الْخَبیثِ وَ الطَّیِّبِ، وَ لَوْ لا انَّهُ سُبْحانَهُ امَرَنى بِالْاعْراضِ عَنْهُمْ لِلْامْرِ الَّذى هُوَ بالِغُهُ لَقَدَّمْتُهُمْ فَضَرَبْتُ اعْناقَهُمْ.
خداوند تعالى آنان را از زندگى دنیا برخوردار مىکند تا آنان را و کسانى که بعد از آنان مىآیند امتحان کند و جدا کردن خبیث و طیب انجام گیرد. اگر نبود که خداوند سبحان به من دستور اعراض از آنان را داده- به خاطر امرى که مىخواهد به انجام رساند- آنان را پیش مىآوردم و گردنشان را مىزدم!! «1»(1) بحار الانوار: ج 28 ص 106.
دقت در این کلام پیامبر صلَّى اللَّه علیه و آله پاسخ کامل همان سؤال است و در مجموع شش جواب از شش دیدگاه است:
پاسخ اول: «یُمَتِّعُهُمْ لِیَبْتَلِیَهُمْ»
آنان را از دنیا برخوردار مىکند تا امتحانشان کند.
خداوند از اول روزگار بنا را بر نابودى فورى ظالمین نگذاشته، بلکه آنان را آزاد گذاشته تا امتحان خود را پس دهند. چنانکه قابیل و نمرود و شدّاد و فرعون را مدتى در زمین مهلت داد، در حالى که مىتوانست به مجرد ادعاى نابجا نابودشان کند.
پاسخ دوم: «وَ یَبْتَلِىَ مَنْ یَأْتى بَعْدَهُمْ»
تا کسانى را که بعد از آنان مىآیند امتحان کند.
اگر خدا راه ظالمین و گمراهان را مسدود کند وسیلهاى براى امتحان مردم نمىماند. مردم باید در معرض راه منحرف و افکار باطل قرار بگیرند، تا عیار ثابت قدم بودنشان در کنار حق محک زده شود. درست است که اهل باطل به سزاى خود مىرسند، ولى از جهتى باعث امتحان دیگران نیز خواهند بود.
این امتحان همه نسلها را تا روز قیامت فرا مىگیرد که على علیه السلام را انتخاب خواهند کرد یا اولى و دومى را؟ در غدیر حضور خواهند یافت یا در سقیفه؟ از درون خانه زهرا علیها السلام مدافع عصمت کبرى خواهند بود یا از بیرون خانه آتش خواهند آورد؟ طناب بر گردن على علیه السلام انداخته و شمشیر بر سر او خواهند گرفت که به اجبار بیعت کند، یا مانند سلمان و ابوذر و مقداد با سرهاى تراشیده و شمشیرهاى حمایل کرده کنار احجار زیت براى نصرتش آماده مىشوند؟
حسین عزیز علیه السلام را با داعیه «بُغْضاً مِنّا لِابیکَ» به شهادت مىرسانند، یا پیشمرگ او مىشوند تا در صحنه کربلا نماز بخواند؟! امواج پیچ در پیچ فرات را از جگر کباب شده 72 مرد آسمانى و 84 بانوى بهشتى منع مىکنند، یا در راه آوردن مشک آبى جان بر کف بر نیزههاى یزید مىتازند و با دو دست بریده بر لبان خشکیده آنان اشک مىریزند؟
آیا کدام نسل با گذشت قرنها از روز فاطمه و حسین علیهما السلام، دشمنان و قاتلان ایشان را مىستایند و از ذکر جنایاتشان اغماض مىکنند، یا با لعن بر غاصبین حقشان و افشاى جوانب سوزناک جنایاتشان، بر پهلوى شکسته سِرّ اللَّه و سَرِ مقدس ثار اللَّه آه مىکشند و اشک مىریزند؟
پاسخ سوم: «تَفْرِقَةً بَیْنَ الْخَبیثِ وَ الطَّیِّبِ»
تا جدا کردن خبیث و طیب انجام گیرد.
جدا کردن خبیث از طیب از اهداف اصلى آوردن بشر به دنیاست. اگر این دوران نبود تا بشر باطن خود را نشان دهد، در روز قیامت هرکس براى خود ادعایى داشت و خبیثان خباثت خود را نمىپذیرفتند و همه هوس بهشت را داشتند، در حالى که بهشت جاى پاکان است. «1»(1) در این باره در ج 2 ص 240- 253 از کتاب حاضر مفصلًا بحث شد.
خداوند پاکانى چون محمد و على و فاطمه و حسن و حسین و نُه امام از فرزندان حسین علیهم السلام را در یک سوى این جهان قرار داده، و در سوى دیگر ناپاکانى چون ابوبکر و عمر و عثمان و معاویه و یزید و بنى امیه و بنى عباس را در دیدگاه فکر و اندیشه و عمل مردم قرار داده است. حق انتخاب را چنان آزادانه به مردم داده که آن کششهاى درونىِ سعادت و شقاوت و پاکى و خباثت به صورت تمام عیار خود را نشان دهند و باطنها به ظهور رسد و خبیث و طیب خود را به دست خود معرفى کنند و بر خودشان هم مخفى نماند که چه موجودى هستند!
پاسخ چهارم: «انَّهُ سُبْحانَهُ امَرَنى بِالْاعْراضِ عَنْهُمْ»
خداوند سبحان به من دستور اعراض از آنان را داده است.
ما نباید گمان کنیم که پیامبر صلَّى اللَّه علیه و آله به خاطر مصالح شخصى یا از روى تصمیم گیرى شخصى با اصحاب صحیفه درگیر نشده، بلکه اغماض و اعراض آن حضرت مستقیماً به امر الهى بوده است.
نتیجه این است که سؤال ما درباره صبر و تحمل در برابر اصحاب صحیفه به معناى کاسه از آش داغتر خواهد بود، چرا که نازل کننده اسلام بر قلب پیامبر صلَّى اللَّه علیه و آله به او این گونه امر فرموده و او امر خدا را اجرا کرده، در حالى که قتل آنان در آن موقعیت کار بسیار سادهاى بوده است. این اغماض از آن اقدام بسیار بالاتر است، چرا که تحمل خباثت دشمن به خاطر امتثال امر الهى است.
پاسخ پنجم: «لِلْامْرِ الَّذى هُوَ بالِغُهُ»
به خاطر امرى که مىخواهد به انجام رساند.
بسیارى از امور جهان بلکه همه آنچه پشت پرده جهان به حساب مىآید بر انسانها مخفى است و قطعاً ظرفیت و تحمل درک آن را ندارند. خداوند هم بنا ندارد
براى نظام و اهدافى که براى بشریّت مقدر کرده منتظر فهم و درک بشر بماند و بعد آنها را اجرا کند. نتیجه این است که بشر باید بپذیرد که بسیارى از سؤالاتش اگر هم بى پاسخ بماند دلش آرام است که خداوند حکیم علیمى آن را به اجرا در آورده است.
البته اگر بنابر بیان مصالح امور باشد خداوند بهترین و قانع کنندهترین پاسخها را براى آنها دارد.
بنابراین نگرانى ندارد که چرا خدا و رسولش اصحاب صحیفه را آزاد گذاشتند، چرا که این کار را خداى علیم قدیر حکیم رحیم انجام داده؛ و ما اطمینان خاطر داریم که هرچه او مقدر کند بهترین است و از آن نیکوتر فرض نمىشود.
پاسخ ششم: «لَقَدَّمْتُهُمْ فَضَرَبْتُ اعْناقَهُمْ»
آنان را پیش مىآوردم و گردنشان را مىزدم.
قابل توجه همه کسانى که سنگ سقیفه را بر سینه مىزنند و از ابوبکر و عمر بیش از پیامبر صلَّى اللَّه علیه و آله دفاع مىکنند، این نکته است که پیامبر صلَّى اللَّه علیه و آله در شأن آن دو نفر فرموده است:
«آنان را در پیشگاه مردم گردن مىزدم». یعنى آن روز بنا بوده این دو نفر گردن زده شوند و با نوشتن صحیفه مستحق چنین سزایى شدهاند، ولى خدا به آنان مهلت داده است.
بنابراین طرفداران سقیفه با اعدام شدگانى که بیش از نصیبشان زنده ماندهاند در حرکتند! اى کاش خدا اجازه مىداد و آن روز- که دو ماه قبل از احراق بیت بود- با شمشیر پیامبر صلَّى اللَّه علیه و آله به قتل مىرسیدند، تا آن دست نحس آتشگیره بر در خانه وحى روشن نمىکرد، و آن کفّ منحوس بر صورت عصمت کبریا سیلى نمىزد، و آن پاى خبیث درِ آتش گرفته را بر روى زهرا علیها السلام نمىشکست تا محسن شهید نمىشد! اى کاش آن بازوى کثیف با جسارت تمام بر بازوى ید اللَّه تازیانه نمىزد و بازوبند کبود براى على علیه السلام به یادگار نمىگذاشت. اى کاش با دست آن لعین غلاف شمشیر بىمحابا بر پهلو و کتف و کمر فاطمه علیها السلام فرود نمىآمد، تا هنگام غسل خون تازه از پهلوى او جارى باشد!
خدایا، اى کاش کار به اینجا نمىرسید، ولى همچنانکه پیامبر و على و فاطمه و حسن و حسین و امامانمان علیهم السلام به مقدر تو راضى بودند ما هم به آنان اقتدا مىکنیم، و صبر مىکنیم و تا قیامت بر این مصائب عظیم اشک مىریزیم.
غدیر در قرآن، قرآن در غدیر، ج2، ص: 429
از کتاب غدیر در قرآن، قرآن در غدیر، ج2، ص: 413 تا 429
سوره بقره: آیه 79
فَوَیْلٌ لِلَّذِینَ یَکْتُبُونَ الْکِتابَ بِأَیْدِیهِمْ ثُمَّ یَقُولُونَ هذا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ لِیَشْتَرُوا بِهِ ثَمَناً قَلِیلًا فَوَیْلٌ لَهُمْ مِمَّا کَتَبَتْ أَیْدِیهِمْ وَ وَیْلٌ لَهُمْ مِمَّا یَکْسِبُونَ.
واى بر کسانى که کتاب را به دست خود مىنویسند، سپس مىگویند این از طرف خداست تا در مقابل آن پول کمى بگیرند. واى بر آنان از آنچه دستانشان مىنویسد و واى بر آنان از آنچه کسب مىکنند.
سوره نساء: آیه 108
یَسْتَخْفُونَ مِنَ النَّاسِ وَ لا یَسْتَخْفُونَ مِنَ اللَّهِ وَ هُوَ مَعَهُمْ إِذْ یُبَیِّتُونَ ما لا یَرْضى مِنَ الْقَوْلِ وَ کانَ اللَّهُ بِما یَعْمَلُونَ مُحِیطاً.
از مردم مىترسند ولى از خدا نمىترسند، و خدا همراه آنان است هنگامى که شبانه توطئه مىکنند گفتارى را که خدا بدان راضى نیست و خداوند به آنچه انجام مىدهند احاطه دارد.
موقعیت تاریخى اول
مراسم سه روزه غدیر پایان یافته و کاروان غدیر باقیمانده پنج روزه راه تا مدینه را هم طى کرده است. ماجراى قتل پیامبر صلَّى اللَّه علیه و آله در بین راه نیز با شکست رو به رو شده ولى منافقین هرگز از پاى ننشستهاند، بلکه در مدینه به فکر محکم کردن پایههایى هستند که پس از اعمال حج با صحیفه ملعونه اول اساس آن را چیدند. اکنون ماه محرم آغاز شده و رؤساى منافقین جلسات سرى تشکیل مىدهند و جزئیات تازهاى به پیمان نامه اول اضافه مىکنند.
از روزى که پنج نفر در عقبه هرشى به چهارده نفر رسید، منافقینِ رؤساى قبایل و صاحب نفوذان مردم را با راههاى مختلف به پیمان خود دعوت کردند. معاذ بن جبل درباره انصار و بقیه چهار نفر اصحاب صحیفه در مورد قریش دست به کار شدند،
و توانستند یک گروه 34 نفرى از زبدهترین دشمنان پیامبر صلَّى اللَّه علیه و آله را- که تخصص لازم در حیلهگرى و خباثت و بىپروایى داشتند- گرد هم آورند، که هر یک از این افراد جمع بزرگى از مردم را تحت فرمان خود داشتند.
احساس آنان این بود که یک روز و حتى یک ساعت تأخیر در این باره جایز نیست، و اگر قبل از رحلت پیامبر صلَّى اللَّه علیه و آله همه جوانب مسئله را آماده نکرده باشند، مجرد امضاى یک صحیفه چند سطرى در مکه کارى پیش نخواهد برد. این بود که حتى اساسنامه کار خود را براى روزهایى که امور را در دست خواهند گرفت تهیه کردند. این پیمان نامه که در خانه اولى به امضاى همان 34 نفر رسید و به دست ابوعبیده جراح سپرده شد «صحیفه دوم» نام گرفته و در چندین صفحه است که قبلًا متن آن را آوردیم. «1» (1) به ج 2 ص 126- 129 از کتاب حاضر و نیز بحار الانوار: ج 28 ص 103- 104 مراجعه شود.
صبح فرداى امضاى صحیفه دوم، پیامبر صلَّى اللَّه علیه و آله پس از نماز رو به ابوعبیده کرد و سخن را از جایى آغاز کرد که مردم بىخبر از همه جا اجمالًا متوجه قضایاى پنهانى شدند؛ ولى حضرت مأمور بود در کلام خود تصریح به نام آنان نکند ولى علت این اجمال و کتمان را بیان فرمود. در این باره به دو آیه از قرآن استشهاد فرمود که هر دو آیه را عیناً به صورت تضمین در کلام خود آورد. آن گروه با شنیدن سخنان حضرت در آن مجلس و احتمال اینکه کم کم نوبت به نام بردن آنان برسد چنان بر خود لرزیدند که همه اهل مجلس متوجه شدند منظور از آن خطابها و اشارههاى قرآنى کیانند!!
موقعیت قرآنى
از نظر موقعیت قرآنى، آیه سوره بقره دقیقاً درباره منافقین است و از آیه 75 آغاز مىشود که خداوند مىفرماید: «آیا طمع دارید که آنان واقعاً به شما ایمان آوردند در
حالى که عدهاى از آنان سخنان خدا را مىشنیدند، و پس از فهمیدن آن را تحریف مىکردند با آنکه علم و اطلاع داشتند». سپس چهره منافقانه آنان را توصیف مىکند که وقتى با مؤمنان ملاقات مىکنند مىگویند ایمان آوردهایم و هر گاه در بین خود خلوت مىکنند به یکدیگر مىگویند: «چرا مطالبى را که خدا براى شما روشن کرده نزد مؤمنین بازگو مىکنید تا در پیشگاه خدا بر ضد شما استدلال کنند»؟ تا آنجا که نوشتن عدهاى از آنان را مطرح مىکند که نوشته خود را دستور العمل الهى مىدانند و خداوند بر آنان واى و ویل مىفرستد. در آیات بعد سهل انگارى آنان نسبت به آتش جهنم را مطرح مىکند؛ و سپس از آنان به عنوان کسانى که گناهشان آنان را از هر سو فرا گرفته نام مىبرد که در جهنم دائمى خواهند بود.
آیه سوره نساء درباره کسانى است که خداوند آنان را با عنوان «خیانت کاران به خود» مطرح مىکند و با تعجب از اینکه کار خود را از مردم مخفى مىکنند ولى از خدا پنهان نمىکنند، مجلس شبانه آنان بر ضد خدا را یادآور مىشود و جمله «إِذْ یُبَیِّتُونَ ما لا یَرْضى مِنَ الْقَوْلِ» را به میان آورد.
موقعیت تاریخى دوم
جزئیات آن روز صبح که پیامبر صلَّى اللَّه علیه و آله آن آیات را براى مردم خواند و آنان را متوجه توطئهاى عظیم و آیندهاى نگران کننده نمود، از لسان حذیفه که به دقت پیگیر ماجراها بوده چنین نقل شده است:
آن گروه در منزل ابوبکر جمع شدند و درباره آینده خلافت به همفکرى پرداختند تا آنکه بر اصولى متفق شدند. سپس به سعید بن عاص اموى دستور دادند تا نوشتهاى بنویسد و او آن صحیفه را به اتفاق آراى آنان نوشت. آنگاه صحیفه را به ابوعبیده جراح سپردند و او آن را به کسى سپرد تا به مکه ببرد. (و در کعبه پنهان کند). آنگاه از خانه ابوبکر بازگشتند.
فردا صبح که پیامبر صلَّى اللَّه علیه و آله نماز صبح را خواند همچنان در مصلاى خود نشست و به ذکر خود ادامه داد تا آفتاب طلوع کرد. آنگاه رو به ابوعبیده کرد و فرمود: «به به! چه کسى مثل توست، در حالى که امین این امت شدهاى»!!! سپس حضرت این آیه را تلاوت فرمود: «فَوَیْلٌ لِلَّذِینَ یَکْتُبُونَ الْکِتابَ بِأَیْدِیهِمْ ...»: «واى بر کسانى که نوشته را به دست خود مىنویسند و سپس مىگویند: این از جانب خداست، تا آن را به قیمت ارزانى بفروشند. واى بر آنان از آنچه دستانشان نوشته و واى بر آنان از آنچه کسب مىکنند».
سپس پیامبر صلَّى اللَّه علیه و آله فرمود: «گروهى از این امت شباهت پیدا کردهاند به آنچه در کلام خداست که «یَسْتَخْفُونَ مِنَ النَّاسِ وَ لا یَسْتَخْفُونَ مِنَ اللَّهِ ...»: «از مردم مخفى مىکنند ولى از خدا مخفى نمىکنند، و خدا با آنان است آنگاه که شبانه دور هم بر سر کلامى که خدا راضى نیست جمع مىشوند، و خداوند به آنچه انجام مىدهند احاطه دارد».
سپس فرمود: همین امروز گروهى در امت من صبح کردهاند که به اهل این آیه شباهت دارند، در صحیفهاى که بر ضد ما در جاهلیت نوشتند و در کعبه آویختند! خداوند تعالى آنان را از زندگى آسوده برخوردار مىکند تا امتحانشان کند، و کسانى را که بعد از آنان مىآیند نیز امتحان کند تا جدا کردن خبیث و طیب انجام گیرد. اگر نبود که خداوند به من دستور داده که از معرفى آنان اعراض کنم- به خاطر مسئلهاى که مىخواهد به انجام رساند- آنان را پیش مىآوردم و گردنشان را مىزدم!
به خدا قسم وقتى پیامبر صلَّى اللَّه علیه و آله این سخنان را فرمود آن گروه را دیدیم که چنان لرزه بر اندامشان افتاده بود که حواس خود را از دست داده بودند، و بر احدى از آنان که آن روز در مجلس حاضر بودند مخفى نماند که حضرت با آن کلام آنان را قصد کرده بود و آن نمونههایى که از قرآن تلاوت فرمود به خاطر آنان مطرح کرده بود. «1»(1) بحار الانوار: ج 28 ص 102- 105. کشف الیقین: ص 137. ارشاد القلوب: ج 2 ص 112- 135.
در روایت دیگرى امام باقر علیه السلام پایه گذاران این مجلس مخفى را که سر از سقیفه در آورد صریحاً معرفى مىکند، و درباره کلام خداوند تبارک و تعالى: «إِذْ یُبَیِّتُونَ ما لا یَرْضى مِنَ الْقَوْلِ»: «آنگاه که شبانه درباره کلامى که خدا به آن راضى نبود جمع شدند»، فرمود: یعنى ابوبکر و عمر و معاذ بن جبل و ابوعبیده جراح. «1»(1) بحار الانوار: ج 30 ص 216 ح 80، ص 271 ح 141. تفسیر العیاشى: ج 1 ص 275. المحتضر: ص 57. کافى: ج 8 ص 334 ح 525.
تحلیل اعتقادى
آنچه به عنوان تفسیر از این تطبیق آیات بر صحیفه ملعونه قابل استفاده است، هفت نکته است که با ذکر فرازِ مربوطه از آیات به تبیین آن مىپردازیم:
اول: نسبت دادن صحیفه به خدا!
«یَکْتُبُونَ الْکِتابَ بِأَیْدِیهِمْ ثُمَّ یَقُولُونَ هذا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ».
آنچه را که با دست نوشتهاند براى آنکه هنگام عرضه به مردم ارزش پیدا کند و مردم بدان اعتماد کنند عنوان خدایى به آن مىدهند و مىگویند از طرف خداست. این مسئلهاى است که با ظرافت و حیلهگرى تمام در آغاز صحیفه دوم پشتوانه محتواى آن قرار داده شده است. کسانى که مىخواهند خلافت على علیه السلام را غصب کنند، نه تنها از خجالت سر به زیر نیفکندهاند بلکه با کمال جسارت آن را جزئى از اسلام معرفى کردهاند، و براى برقرارى ارتباط بین غصب و اسلام (!) عنوان «اصحاب محمد صلَّى اللَّه علیه و آله» را به کار گرفتهاند. عین عبارت در آغاز صحیفه چنین است:
هذا مَا اتَّفَقَ عَلَیْهِ الْمَلَأُ مِنْ اصْحابِ مُحَمَّدٍ رَسُولِ اللَّهِ مِنَ الْمُهاجِرینَ وَ الْانْصارِ الَّذینَ مَدَحَهُمُ اللَّهُ فى کِتابِهِ عَلى لِسانِ نَبِیِّهِ، وَ اتَّفَقُوا جَمیعاً بَعْدَ انْ اجْهَدُوا رَأْیَهُمْ وَ تَشاوَرُوا فى امْرِهِمْ وَ کَتَبُوا هذِهِ الصَّحیفَةَ نَظَراً مِنْهُمْ الَى الْاسْلامِ وَ اهْلِهِ عَلى غابِرِ الْایّامِ وَ باقِى الدُّهُورِ لِیَقْتَدِىَ بِهِمْ مَنْ یَأْتى مِنَ الْمُسْلِمینَ مِنْ بَعْدِهِمْ. «1» (1) بحار الانوار: ج 28 ص 103. در ج 2 ص 126- 129 از کتاب حاضر متن کامل این صحیفه آمده است.
این نوشتهاى است که گروه مهمى از اصحاب محمد رسول اللَّه از مهاجرین و انصار بر آن متفق شدهاند، همان مهاجر و انصارى که خداوند در قرآنش و بر لسان پیامبرش آنان را ستوده است. آنان بعد از آنکه آخرین تلاش را در رأى خود به کار گرفتند و در مسئله خود به مشورت پرداختند، و این صحیفه را با در نظر داشتن صلاح اسلام و اهل آن در ایام گذشته و باقیمانده روزگار نوشتند، تا کسانى از مسلمانان که بعد از آنان مىآیند به آنان اقتدا کنند.
مىبینیم که با سوء استفاده از کلمه «اتَّفَقَ» و «اصْحاب» و «مَدَحَهُمُ اللَّه» و «اجْهَدُوا رَأْیَهُمْ» و «نَظَراً مِنْهُمْ الَى الْاسْلامِ» و «لِیَقْتَدِىَ» جلوههاى مثبتى به کار خود دادهاند، تا نسلهاى آینده آنان را دلسوزان خود بپندارند.
دوم: جنایتى عظیم به خاطر دنیا
«لِیَشْتَرُوا بِهِ ثَمَناً قَلِیلًا».
ارزش صحیفه براى نویسندگان آن رسیدن به ریاست و طمعهاى زود گذر دنیا بود؛ که براى ابوبکر دو سال و چند ماه و براى عمر دوازده سال و اندى بود، و سه نفر دیگر با حسرتِ آن چشم از جهان فرو بستند و قبل از آنکه طعم آن را بچشند معاذ و ابوعبیده طاعون گرفتند و در زمان عمر مردند و سالم در جنگ یمامه فداى سقیفه شد.
براى این دوران کوتاه، که حتى به احتمال خودشان هم با سنى که هنگام نوشتن صحیفه داشتند حد اکثر ده سال بیشتر از این نمىتوانست باشد، حاضر شدند دین و دنیا و آخرت نسل خود و همه نسلهاى آینده را تا روز قیامت تباه کنند. آیا این ثَمَن و قیمت در برابر آن جنایت هولناک واقعاً بَخْس و ناچیز نیست؟ این ارزشى بود که براى آنان داشت، ولى اهل بیت پیامبر صلَّى اللَّه علیه و آله و امت اسلام تاوان عظیمى براى آن جنایت پرداختند.
این قیمت گران با بىنهایت گِره خورده و با بزرگىِ جرم قابل سنجش است، که از خانه حضرت زهرا علیها السلام و دربِ شکسته و دیوارِ سوخته آن آغاز مىشود. اگر آن سوزاندن قابل جبران بود ائمه علیهم السلام هیزم آن را نزد خود نگاه نمىداشتند چنان که امام صادق علیه السلام مىفرماید: «ثُمَّ یُحْرِقُهُما بِالْحَطَبِ الَّذى جَمَعاهُ لِیُحْرِقا بِهِ عَلِیّاً وَ فاطِمَةَ وَ الْحَسَنَ وَ الْحُسَیْنَ علیهم السلام، وَ ذلِکَ الْحَطَبُ عِنْدَنا نَتَوارَثُهُ» «1»:(1) دلائل الامامة: ص 242. «سپس آن دو نفر را با هیزمى که براى سوزاندن على و فاطمه و حسنین جمع کردند، مىسوزاند و آن هیزم نزد ماست و براى یکدیگر به ارث مىگذاریم».
اگر لباسهاى غارت رفته خیمههاى کربلا قیمت دنیایى داشت امام سجاد علیه السلام به یزید نمىفرمود: «ما از اموال تو نمىخواهیم، بلکه آنچه غارت شده را از تو خواستم زیرا در آنها بافتههاى حضرت زهرا علیها السلام و مقنعه و گردنبند و پیراهن آن حضرت بود»؛ «2»(2) بحار الانوار: ج 45 ص 144. و اگر فدک باز گرداندنى بود نمىفرمود: «حقوق ما را از کسانى که به ما ظلم کردند، جز خدا نمىتواند بگیرد»، و یا نمىفرمود: «ما اهل بیتى هستیم که باز پس نمىگیریم چیزى را که به ظلم از ما گرفته شده باشد». «3»(3) بحار الانوار: ج 29 ص 395- 396.
سوم: واى بر صحیفه از کربلا!
«فَوَیْلٌ لَهُمْ مِمَّا کَتَبَتْ أَیْدِیهِمْ وَ وَیْلٌ لَهُمْ مِمَّا یَکْسِبُونَ».
صحیفه ملعونه نادرترین مورد از اقدامات مخفیانهاى است که سر از عظیمترین جنایات بر آورد که بشریت را به خاک مصیبت نشاند و صداى «واى حسین» آن به آسمانها رسید، چنانکه امام صادق علیه السلام فرمود: «اذا کُتِبَ الْکِتابُ قُتِلَ الْحُسَیْنُ علیه السلام»: «آنگاه که صحیفه نوشته شد حسین علیه السلام کشته شد». «1» (1) بحار الانوار: ج 24 ص 365، ج 28 ص 123.
در محرم سال یازدهم هجرى- اندکى پس از غدیر- در خانه ابوبکر در مدینه صحیفه دوم که اساس نامه سقیفه بود تنظیم شد و دقیقاً پنجاه سال بعد از آن در محرم سال 61 هجرى سید الشهداء علیه السلام به شهادت رسید. آیا جا دارد به چنین نوشتهاى گفته شود: اى واى بر شما از آنچه نوشتهاید، واى ننگ بر شما از چنین دستخطى! و آیا نباید به این گروه گفت: اى واى بر شما از آنچه عاقبت کارتان بدان انجامید و اف بر شما از آنچه کسب کردید!
چهارم: صحیفه مخفى از غیر خدا!
«یَسْتَخْفُونَ مِنَ النَّاسِ وَ لا یَسْتَخْفُونَ مِنَ اللَّهِ».
بى اعتمادى منافقین به یکدیگر در حدى است که کارشان را به تناقض در گفتار و عمل و دو رنگى حتى در بین خود منجر مىکند، و برخوردهایى از خود نشان مىدهند که قابل استهزا و خندهآور است. آیا این مسخرهآور نیست که از مردم حساب ببرند و کار خود را از آنان مخفى کنند، ولى از خدا مخفى نکنند؟
گمان نشود که هیچ کارى قابل مخفى کردن از خدا نیست، پس آنان چگونه مخفى مىکردند؟ اگر چنین است چرا درون کعبه گرد آمدهاند؟! آیا آمدهاند خدا را شاهد
بگیرند؟! آیا جمع شدهاند تا خدا ضامن اجرایى کارشان باشد؟! آیا در خانه خدا پیمان مىبندند که اگر کسى تخلف کرد صاحب خانه او را کمر شکن کند؟!
همه اینها یک علت بیشتر ندارد و آن بى اعتمادى شدید جوّ نفاق حتى نسبت به یکدیگر است؛ و آنگاه که نوبت به محکم کارى مىرسد براى الزام یکدیگر مجبور از به کار گرفتن چیزهایى هستند که قابل اعتماد باشد. دقیقاً مانند بسیارى از ظالمین و غارتگران دنیا که وقتى بخواهند امانتى را نزد کسى قرار دهند بهترین و پاکترین افراد جامعه را انتخاب مىکنند، در حالى که اگر روزى صلاحشان اقتضا کند ممکن است به همان اشخاص نیز ظلم روا دارند.
اکنون جا دارد همه اهل عالم از هر دین و آیینى بر اصحاب صحیفه بخندند و آنان را مسخره کنند، که در خانه خدا بر ضد صاحب خانه پیمان بستند و در خانه او پیمان نامه نوشتند و در حضور او آن را امضا کردند (وَ هُوَ مَعَهُمْ) و اصل پیمان نامه را هم به او سپردند که خدا امین و شاهدشان باشد. صحیفه دوم را هم که در مدینه نوشتند فوراً براى صاحب خانه فرستادند و نزد او زیر خاک کعبهاش به ودیعت سپردند!!
اى صاحبِ خانه! تو را به صبر و حلمى که نسبت به آنان روا داشتهاى سوگند مىدهیم، که در روز قیامت آن چهرهها را در پیشگاه خلایقت رسواسازى و اسرار ناگفتهشان را بازگویى.
پنجم: صحیفه ملعونه نمونهاى از کار امتهاى گذشته
«إِذْ یُبَیِّتُونَ ما لا یَرْضى مِنَ الْقَوْلِ».
آغاز انحراف امتها از دستکارى اصول و مبانى هر دینى آغاز شده تا به همه جوانب آن سرایت کرده است. به عبارت دیگر قوام هر دینى با اصول و پایههاى آن است که آسانترین راه براى از میان برداشتن آن دین تغییر در آن مبانى است.
صحیفه اول و دوم دقیقاً با این هدف نوشته شد، پایههاى اصلى اسلام در آن به صراحت مورد دستکارى قرار گرفت، و دقیقاً آنچه مورد رضاى خدا نبود (ما لا یَرْضى مِنَ الْقَوْلِ) جاى فرامین الهى را گرفت. «1» (1) درباره متن صحیفه ملعونه به ج 2 ص 126- 129 از کتاب حاضر مراجعه شود.
امیرالمؤمنین علیه السلام در این باره مىفرماید:
خداوند تعالى در قرآن داستان تغییردهندگان دین را بیان کرده آنجا که مىفرماید: «إِذْ یُبَیِّتُونَ ما لا یَرْضى مِنَ الْقَوْلِ»: «آنگاه که براى تدوین آنچه خدا راضى نیست شبانه گرد هم جمع مىشوند»، که این سخنان مربوط به بعد از فقدان پیامبر صلَّى اللَّه علیه و آله است، امورى که پایههاى باطلشان را با آنها بر پا مىکنند، چنانکه یهود و نصارى بعد از فقدان حضرت موسى و عیسى علیهما السلام انجام دادند و تورات و انجیل را تغییر دادند، و هر سخنى را از موقعیت خود تحریف کردند ... «2»2) بحار الانوار: ج 89 ص 44، ج 90 ص 113. الاحتجاج: ج 1 ص 371.
ششم: صحیفهاى مثل صحیفه جاهلیت
«ضاهُوهُمْ فى صَحیفَتِهِمُ الَّتى کَتَبُوها عَلَیْنا فِى الْجاهِلِیَّةِ».
این کلام پیامبر صلَّى اللَّه علیه و آله درباره امضا کنندگان صحیفه است که رو در روى آنان به کنایه فرمود: «امروز در امت من گروهى صبح کردهاند که شباهت دارند به کسانى که در جاهلیت بر ضد ما صحیفهاى نوشتند و آن را در کعبه آویختند». «3» (3) بحار الانوار: ج 28 ص 106. به ج 1 ص 129، ج 2 ص 123 از کتاب حاضر مراجعه شود.
قریش در جاهلیت وقتى راههاى مختلف مبارزه با پیامبر صلَّى اللَّه علیه و آله را تجربه کردند و به نتیجهاى نرسیدند، به عنوان آخرین اقدام پیمان نامهاى نوشتند و بر سر آن هم قسم شدند که با هیچیک از بنى هاشم مجالست نکنند و با آنان معامله ننمایند تا زمانى که پیامبر صلَّى اللَّه علیه و آله را تسلیم قریش کنند تا او را بکشند! این پیمان نامه را چهل نفر از بزرگان قریش
مُهر زدند و آن را در کعبه آویختند و در پى آن بنى هاشم را چهار سال در شعب ابى طالب محاصره کردند. «1» (1) بحار الانوار: ج 18 ص 120 ح 33، ج 19 ص 2.
وجه مشابهتهاى این دو صحیفه باز مىگردد به قصد ریشه کن کردن اسلام در هر دو مورد، تصمیم بر قتل پیامبر صلَّى اللَّه علیه و آله در هر دو، و آزار خاندان پیامبر صلَّى اللَّه علیه و آله در هر دو، قرار دادن آن در کعبه در هر دو مورد، که این شباهتها ارتباط کفر ظاهر در جاهلیت و کفر باطن (نفاق) در زمان پیامبر صلَّى اللَّه علیه و آله را روشن مىکند.
هفتم: اغماض از صحیفه براى امتحان
علت سکوت و اغماض پیامبر خدا صلی الله علیه و آله از نگارندگان صحیفه ملعونه!!!
«لِیَبْتَلِىَ مَنْ یَأْتى بَعْدَهُمْ تَفْرِقَةً بَیْنَ الْخَبیثِ وَ الطَّیِّبِ».
صحیفه ملعونه سؤال بزرگى براى ما دارد، و آن اینکه با اطلاع دادن خداوند به پیامبرش و علم آن حضرت به انعقاد چنین قراردادى بر ضد اسلام، چرا حضرت افشاگرى نکرد و چرا مانع از کارشان نشد و چرا آنان را به قتل نرساند؟
این سؤال درباره سقیفه نیز مطرح است که چرا امیرالمؤمنین علیه السلام با اینکه با دست ید اللهى مىتوانست همه مهاجمین به خانهاش را به قتل برساند و با همان قدرت بر اریکه خلافت تکیه دهد، ولى چنین اقدامى نکرد و صبر و تحمل را پیشه کرد؟ این سؤال درباره بسیارى از اقدامات انبیاء و ائمه علیهم السلام مطرح است که کار آنان به ظاهر سؤال برانگیز است، ولى در باطن امر مستقیم الهى بر همان است.
پیامبر صلَّى اللَّه علیه و آله پاسخ چنین سؤالى را به تأخیر نینداخته و درباره صحیفه ملعونه به صراحت فرموده است:
انَّ اللَّهَ تَعالى یُمَتِّعُهُمْ لِیَبْتَلیهِمْ وَ یَبْتَلى مَنْ یَأْتى بَعْدَهُمْ، تَفْرِقَةً بَیْنَ الْخَبیثِ وَ الطَّیِّبِ، وَ لَوْ لا انَّهُ سُبْحانَهُ امَرَنى بِالْاعْراضِ عَنْهُمْ لِلْامْرِ الَّذى هُوَ بالِغُهُ لَقَدَّمْتُهُمْ فَضَرَبْتُ اعْناقَهُمْ.
خداوند تعالى آنان را از زندگى دنیا برخوردار مىکند تا آنان را و کسانى که بعد از آنان مىآیند امتحان کند و جدا کردن خبیث و طیب انجام گیرد. اگر نبود که خداوند سبحان به من دستور اعراض از آنان را داده- به خاطر امرى که مىخواهد به انجام رساند- آنان را پیش مىآوردم و گردنشان را مىزدم!! «1»(1) بحار الانوار: ج 28 ص 106.
دقت در این کلام پیامبر صلَّى اللَّه علیه و آله پاسخ کامل همان سؤال است و در مجموع شش جواب از شش دیدگاه است:
پاسخ اول: «یُمَتِّعُهُمْ لِیَبْتَلِیَهُمْ»
آنان را از دنیا برخوردار مىکند تا امتحانشان کند.
خداوند از اول روزگار بنا را بر نابودى فورى ظالمین نگذاشته، بلکه آنان را آزاد گذاشته تا امتحان خود را پس دهند. چنانکه قابیل و نمرود و شدّاد و فرعون را مدتى در زمین مهلت داد، در حالى که مىتوانست به مجرد ادعاى نابجا نابودشان کند.
پاسخ دوم: «وَ یَبْتَلِىَ مَنْ یَأْتى بَعْدَهُمْ»
تا کسانى را که بعد از آنان مىآیند امتحان کند.
اگر خدا راه ظالمین و گمراهان را مسدود کند وسیلهاى براى امتحان مردم نمىماند. مردم باید در معرض راه منحرف و افکار باطل قرار بگیرند، تا عیار ثابت قدم بودنشان در کنار حق محک زده شود. درست است که اهل باطل به سزاى خود مىرسند، ولى از جهتى باعث امتحان دیگران نیز خواهند بود.
این امتحان همه نسلها را تا روز قیامت فرا مىگیرد که على علیه السلام را انتخاب خواهند کرد یا اولى و دومى را؟ در غدیر حضور خواهند یافت یا در سقیفه؟ از درون خانه زهرا علیها السلام مدافع عصمت کبرى خواهند بود یا از بیرون خانه آتش خواهند آورد؟ طناب بر گردن على علیه السلام انداخته و شمشیر بر سر او خواهند گرفت که به اجبار بیعت کند، یا مانند سلمان و ابوذر و مقداد با سرهاى تراشیده و شمشیرهاى حمایل کرده کنار احجار زیت براى نصرتش آماده مىشوند؟
حسین عزیز علیه السلام را با داعیه «بُغْضاً مِنّا لِابیکَ» به شهادت مىرسانند، یا پیشمرگ او مىشوند تا در صحنه کربلا نماز بخواند؟! امواج پیچ در پیچ فرات را از جگر کباب شده 72 مرد آسمانى و 84 بانوى بهشتى منع مىکنند، یا در راه آوردن مشک آبى جان بر کف بر نیزههاى یزید مىتازند و با دو دست بریده بر لبان خشکیده آنان اشک مىریزند؟
آیا کدام نسل با گذشت قرنها از روز فاطمه و حسین علیهما السلام، دشمنان و قاتلان ایشان را مىستایند و از ذکر جنایاتشان اغماض مىکنند، یا با لعن بر غاصبین حقشان و افشاى جوانب سوزناک جنایاتشان، بر پهلوى شکسته سِرّ اللَّه و سَرِ مقدس ثار اللَّه آه مىکشند و اشک مىریزند؟
پاسخ سوم: «تَفْرِقَةً بَیْنَ الْخَبیثِ وَ الطَّیِّبِ»
تا جدا کردن خبیث و طیب انجام گیرد.
جدا کردن خبیث از طیب از اهداف اصلى آوردن بشر به دنیاست. اگر این دوران نبود تا بشر باطن خود را نشان دهد، در روز قیامت هرکس براى خود ادعایى داشت و خبیثان خباثت خود را نمىپذیرفتند و همه هوس بهشت را داشتند، در حالى که بهشت جاى پاکان است. «1»(1) در این باره در ج 2 ص 240- 253 از کتاب حاضر مفصلًا بحث شد.
خداوند پاکانى چون محمد و على و فاطمه و حسن و حسین و نُه امام از فرزندان حسین علیهم السلام را در یک سوى این جهان قرار داده، و در سوى دیگر ناپاکانى چون ابوبکر و عمر و عثمان و معاویه و یزید و بنى امیه و بنى عباس را در دیدگاه فکر و اندیشه و عمل مردم قرار داده است. حق انتخاب را چنان آزادانه به مردم داده که آن کششهاى درونىِ سعادت و شقاوت و پاکى و خباثت به صورت تمام عیار خود را نشان دهند و باطنها به ظهور رسد و خبیث و طیب خود را به دست خود معرفى کنند و بر خودشان هم مخفى نماند که چه موجودى هستند!
پاسخ چهارم: «انَّهُ سُبْحانَهُ امَرَنى بِالْاعْراضِ عَنْهُمْ»
خداوند سبحان به من دستور اعراض از آنان را داده است.
ما نباید گمان کنیم که پیامبر صلَّى اللَّه علیه و آله به خاطر مصالح شخصى یا از روى تصمیم گیرى شخصى با اصحاب صحیفه درگیر نشده، بلکه اغماض و اعراض آن حضرت مستقیماً به امر الهى بوده است.
نتیجه این است که سؤال ما درباره صبر و تحمل در برابر اصحاب صحیفه به معناى کاسه از آش داغتر خواهد بود، چرا که نازل کننده اسلام بر قلب پیامبر صلَّى اللَّه علیه و آله به او این گونه امر فرموده و او امر خدا را اجرا کرده، در حالى که قتل آنان در آن موقعیت کار بسیار سادهاى بوده است. این اغماض از آن اقدام بسیار بالاتر است، چرا که تحمل خباثت دشمن به خاطر امتثال امر الهى است.
پاسخ پنجم: «لِلْامْرِ الَّذى هُوَ بالِغُهُ»
به خاطر امرى که مىخواهد به انجام رساند.
بسیارى از امور جهان بلکه همه آنچه پشت پرده جهان به حساب مىآید بر انسانها مخفى است و قطعاً ظرفیت و تحمل درک آن را ندارند. خداوند هم بنا ندارد
براى نظام و اهدافى که براى بشریّت مقدر کرده منتظر فهم و درک بشر بماند و بعد آنها را اجرا کند. نتیجه این است که بشر باید بپذیرد که بسیارى از سؤالاتش اگر هم بى پاسخ بماند دلش آرام است که خداوند حکیم علیمى آن را به اجرا در آورده است.
البته اگر بنابر بیان مصالح امور باشد خداوند بهترین و قانع کنندهترین پاسخها را براى آنها دارد.
بنابراین نگرانى ندارد که چرا خدا و رسولش اصحاب صحیفه را آزاد گذاشتند، چرا که این کار را خداى علیم قدیر حکیم رحیم انجام داده؛ و ما اطمینان خاطر داریم که هرچه او مقدر کند بهترین است و از آن نیکوتر فرض نمىشود.
پاسخ ششم: «لَقَدَّمْتُهُمْ فَضَرَبْتُ اعْناقَهُمْ»
آنان را پیش مىآوردم و گردنشان را مىزدم.
قابل توجه همه کسانى که سنگ سقیفه را بر سینه مىزنند و از ابوبکر و عمر بیش از پیامبر صلَّى اللَّه علیه و آله دفاع مىکنند، این نکته است که پیامبر صلَّى اللَّه علیه و آله در شأن آن دو نفر فرموده است:
«آنان را در پیشگاه مردم گردن مىزدم». یعنى آن روز بنا بوده این دو نفر گردن زده شوند و با نوشتن صحیفه مستحق چنین سزایى شدهاند، ولى خدا به آنان مهلت داده است.
بنابراین طرفداران سقیفه با اعدام شدگانى که بیش از نصیبشان زنده ماندهاند در حرکتند! اى کاش خدا اجازه مىداد و آن روز- که دو ماه قبل از احراق بیت بود- با شمشیر پیامبر صلَّى اللَّه علیه و آله به قتل مىرسیدند، تا آن دست نحس آتشگیره بر در خانه وحى روشن نمىکرد، و آن کفّ منحوس بر صورت عصمت کبریا سیلى نمىزد، و آن پاى خبیث درِ آتش گرفته را بر روى زهرا علیها السلام نمىشکست تا محسن شهید نمىشد! اى کاش آن بازوى کثیف با جسارت تمام بر بازوى ید اللَّه تازیانه نمىزد و بازوبند کبود براى على علیه السلام به یادگار نمىگذاشت. اى کاش با دست آن لعین غلاف شمشیر بىمحابا بر پهلو و کتف و کمر فاطمه علیها السلام فرود نمىآمد، تا هنگام غسل خون تازه از پهلوى او جارى باشد!
خدایا، اى کاش کار به اینجا نمىرسید، ولى همچنانکه پیامبر و على و فاطمه و حسن و حسین و امامانمان علیهم السلام به مقدر تو راضى بودند ما هم به آنان اقتدا مىکنیم، و صبر مىکنیم و تا قیامت بر این مصائب عظیم اشک مىریزیم.
غدیر در قرآن، قرآن در غدیر، ج2، ص: 429